پدر خوانده پارت ۱۴
کوک:خفه شوووو *سیلی*
یونا:چرا...چرا برای اون اینکارو میکنی؟ من دوستت دارم
کوک:منم گفتم تورو دوست ندارم من ات و دوست دارم اینو بفهممممم*داد*
×فلش بک روزی که کوک و یونا رابطه داشتن
ویو کوک:داشتم میرفتم که دیدم یونا هم میخواد بره بیرون سوارش کردم که توی راه گفت
یونا:کوک میخوام یه چیزی بهت بگم
کوک:بگو
یونا:.خ..ب کوک من تورو دوست ..دارم
کوک:شرمنده یونا ولی من یکی دیگه رو دوست دارم
یونا؛ک..کی؟
کوک:من...اتو دوست دارم
یونا:دخترتو؟*بغض*
کوک:آره
یونا:و..ولی ما همدیگه رو بوسیدیم تو دیشب باهام رابطه داشتی*بغض*
کوک:یونا من واقعا متاسفم من مست بودم و یه کاری از روی مستی کردم وگرنه احساساتم به ات عوض نمیشه ببخشید
یونا:ا...اشکالی نداره میشه دوست باشیم؟*گریه*
کوک:آره فقد خواهشا گریه نکن ناراحت میشم
یونا:باشه باشه بزن بغل من همینجا پیاده میشم ممنون *لبخند همراه گریه*
×پایان فلش بک
کوک:دیگه حق نداری به ات من بگی یتیم یا بدبخت
یونا:ات تو؟*پوزخند* اون از یکی حامله اسسس اینو بفهمممم
کوک:خودم مبدونممممم*گریه* بس کن برو بیرون
یونا:کو...
کوک:گفتم برو بیرونننننن از خونم برو بیرونننن
یونا:باشه ...میرم هر وقت آروم شدی...حدف میزنیم
ویو ات:هه کی دلش به حال من میسوزه؟ بابام؟ نه دوستام؟ اونم نه خدا؟مثلما نه فقد خود بدبختمم الان اومدم خونه لوکا چشمام از شدت خستگی باز نمیشه میخوام بمیرم چرا زندم؟ برای بابا؟ ولم کرد رفت چرا فکر میکردم دوسم داره؟ چقدر خوش خیالم
لوکا:ات لطفا گریه نکن دلم آتیش گرفته
ات:لوکا ی...ه سوال بپرسم؟
لوکا:البته عزیزم هر چی میخوای بپرس
ات:من...بی ارزشم؟
لوکا:البته که نه
ات:برای دلداری نمیخوام..راستشو
لوکا:راستشو میگم ات با ارزش ترین دختر دنیایی دلیل نمیشه چون بقیه قدرتو نمیدونن تو این فکرو بکنی
ات:چرا...همه بهم میگن هرزه؟
لوکا:حسرت خورا
ات:چرا بابام ولم کرد؟ چرا مامان ندارم؟*گریه*
ویو ات:حالم خیلی خراب بود لوکا بغلم کرد منم توی بغلش گریه کردم...
×پرش زمانی(یک هفته بعد)
پارت بعدی هیجانیه شرایط داره 🗿
شرایط: ۶۰ لایک ۷۰ کامنت
خیلی لجم گرفته بای:/
یونا:چرا...چرا برای اون اینکارو میکنی؟ من دوستت دارم
کوک:منم گفتم تورو دوست ندارم من ات و دوست دارم اینو بفهممممم*داد*
×فلش بک روزی که کوک و یونا رابطه داشتن
ویو کوک:داشتم میرفتم که دیدم یونا هم میخواد بره بیرون سوارش کردم که توی راه گفت
یونا:کوک میخوام یه چیزی بهت بگم
کوک:بگو
یونا:.خ..ب کوک من تورو دوست ..دارم
کوک:شرمنده یونا ولی من یکی دیگه رو دوست دارم
یونا؛ک..کی؟
کوک:من...اتو دوست دارم
یونا:دخترتو؟*بغض*
کوک:آره
یونا:و..ولی ما همدیگه رو بوسیدیم تو دیشب باهام رابطه داشتی*بغض*
کوک:یونا من واقعا متاسفم من مست بودم و یه کاری از روی مستی کردم وگرنه احساساتم به ات عوض نمیشه ببخشید
یونا:ا...اشکالی نداره میشه دوست باشیم؟*گریه*
کوک:آره فقد خواهشا گریه نکن ناراحت میشم
یونا:باشه باشه بزن بغل من همینجا پیاده میشم ممنون *لبخند همراه گریه*
×پایان فلش بک
کوک:دیگه حق نداری به ات من بگی یتیم یا بدبخت
یونا:ات تو؟*پوزخند* اون از یکی حامله اسسس اینو بفهمممم
کوک:خودم مبدونممممم*گریه* بس کن برو بیرون
یونا:کو...
کوک:گفتم برو بیرونننننن از خونم برو بیرونننن
یونا:باشه ...میرم هر وقت آروم شدی...حدف میزنیم
ویو ات:هه کی دلش به حال من میسوزه؟ بابام؟ نه دوستام؟ اونم نه خدا؟مثلما نه فقد خود بدبختمم الان اومدم خونه لوکا چشمام از شدت خستگی باز نمیشه میخوام بمیرم چرا زندم؟ برای بابا؟ ولم کرد رفت چرا فکر میکردم دوسم داره؟ چقدر خوش خیالم
لوکا:ات لطفا گریه نکن دلم آتیش گرفته
ات:لوکا ی...ه سوال بپرسم؟
لوکا:البته عزیزم هر چی میخوای بپرس
ات:من...بی ارزشم؟
لوکا:البته که نه
ات:برای دلداری نمیخوام..راستشو
لوکا:راستشو میگم ات با ارزش ترین دختر دنیایی دلیل نمیشه چون بقیه قدرتو نمیدونن تو این فکرو بکنی
ات:چرا...همه بهم میگن هرزه؟
لوکا:حسرت خورا
ات:چرا بابام ولم کرد؟ چرا مامان ندارم؟*گریه*
ویو ات:حالم خیلی خراب بود لوکا بغلم کرد منم توی بغلش گریه کردم...
×پرش زمانی(یک هفته بعد)
پارت بعدی هیجانیه شرایط داره 🗿
شرایط: ۶۰ لایک ۷۰ کامنت
خیلی لجم گرفته بای:/
۵۷.۶k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.