★چند پارتی★
★چند پارتی★
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
اسم رمان؟: My sweetheart loves me
کاپل؟: زویآ _ برایان
pirt: ۸
زویآ و دوستاش رسیدن جشن
۱۰ دقیقه بعد
جونگکوک رسید و دید زویآ اومد از پشت بغلش کرد و گفت 👇🏻
جونگکوک: خیلی جذاب شدی
زویآ: ممنون
جونگکوک: بیا بریم اون طرف کارت دارم عشقم
زویآ: چه کاری؟
جونگکوک: الان میفهمی بیب
جونگکوک زویآ رو برد یه جایی که کسی اونا رو نبینه
جونگکوک زویآ رو چسبوند به دیوار دستشو گذاشت روی Pهلوی
زویآ و کوک Sرشو گذاشت روی گردN زویآ و Kیس مارک گذاشت روی گردN زویآ
، نفس های داغ کوک به گردن زویآ خورد، زویآ Tپش قلب گرفت و کوک دید از Lب
زویآ خون میاد و با لذت از زویآ Lب گرفت و گفت👇🏻
جونگکوک: خیلی خوشمزه ای بیب
زویآ: الان یکی مارو میبینه
جونگکوک: چرا ازم میخوای فرار کنی بیبی گرلم؟(بدنشو چسبودن به زویآ)
زویآ: چرا.. بدنتو چسبوندی به من
جونگکوک: چون خیلی نرمی 😈
صدای یونجو اومد 👇🏻
یونجو: زویآ کجایی؟
زویآ: کوک بیا بریم الان یکی مارو میبینه
جونگکوک: کجا کجا؟
زویآ فرار کرد و رفت سمته بچها سنآ با تعجب گفت👇🏻
سنآ: گردنت؟
زویآ: چیزه خاصی نیست
یونجو: این کیس مارکهههههه!
سنآ: چییی؟ بیینم!
یونجو: ههههههههههه یا خدا
سنآ: این واقعا کیس مارکه!
یونجو: زویآ بهت تجاو.ز شده؟!
زویآ: نه چرتو پرت نگو
سنآ: وایسا.. نکنه..
زویآ: اره کاره اونه
یونجو: عررررررررررررر
سنآ: کوک از عشق چشمش کور شدهههه
۲٠ دقیقه بعد
کم کم همه رفتن بچها داشتن حرف میزدن که با کی برن
که یونجو گفت👇🏻
یونجو: عه بسه دیگه خفه شید، من با هیون میرم سنآ با جیمین کوک با زویآ تمام بحث نکنید
هیونجین: اروم باش
یونجو: بریم دیگه خدافظ
بچها: خدافظ
سنآ و جیمین تو ماشین بودن که جیمین گفت👇🏻
جیمین: سنآ..
سنآ: بله؟
جیمین: میخواستم یه چیزی بگم..
سنآ: خوب.. بگو
جیمین: من دوست دارم..
سنآ: راستش منم دوست دارم
جیمین:(محکم از سنآ Lب گرفت)
یونجو و هیونجین تو ماشین بودن و گفت👇🏻
هیونجین: عشقم
یونجو: بله عزیزم
هیونجین: بنظرت بچها بهم میرسن؟
یونجو: صد درصد
★پارت بعدی شب★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
#تابع_قوانین_جمهوری_اسلامی
اسم رمان؟: My sweetheart loves me
کاپل؟: زویآ _ برایان
pirt: ۸
زویآ و دوستاش رسیدن جشن
۱۰ دقیقه بعد
جونگکوک رسید و دید زویآ اومد از پشت بغلش کرد و گفت 👇🏻
جونگکوک: خیلی جذاب شدی
زویآ: ممنون
جونگکوک: بیا بریم اون طرف کارت دارم عشقم
زویآ: چه کاری؟
جونگکوک: الان میفهمی بیب
جونگکوک زویآ رو برد یه جایی که کسی اونا رو نبینه
جونگکوک زویآ رو چسبوند به دیوار دستشو گذاشت روی Pهلوی
زویآ و کوک Sرشو گذاشت روی گردN زویآ و Kیس مارک گذاشت روی گردN زویآ
، نفس های داغ کوک به گردن زویآ خورد، زویآ Tپش قلب گرفت و کوک دید از Lب
زویآ خون میاد و با لذت از زویآ Lب گرفت و گفت👇🏻
جونگکوک: خیلی خوشمزه ای بیب
زویآ: الان یکی مارو میبینه
جونگکوک: چرا ازم میخوای فرار کنی بیبی گرلم؟(بدنشو چسبودن به زویآ)
زویآ: چرا.. بدنتو چسبوندی به من
جونگکوک: چون خیلی نرمی 😈
صدای یونجو اومد 👇🏻
یونجو: زویآ کجایی؟
زویآ: کوک بیا بریم الان یکی مارو میبینه
جونگکوک: کجا کجا؟
زویآ فرار کرد و رفت سمته بچها سنآ با تعجب گفت👇🏻
سنآ: گردنت؟
زویآ: چیزه خاصی نیست
یونجو: این کیس مارکهههههه!
سنآ: چییی؟ بیینم!
یونجو: ههههههههههه یا خدا
سنآ: این واقعا کیس مارکه!
یونجو: زویآ بهت تجاو.ز شده؟!
زویآ: نه چرتو پرت نگو
سنآ: وایسا.. نکنه..
زویآ: اره کاره اونه
یونجو: عررررررررررررر
سنآ: کوک از عشق چشمش کور شدهههه
۲٠ دقیقه بعد
کم کم همه رفتن بچها داشتن حرف میزدن که با کی برن
که یونجو گفت👇🏻
یونجو: عه بسه دیگه خفه شید، من با هیون میرم سنآ با جیمین کوک با زویآ تمام بحث نکنید
هیونجین: اروم باش
یونجو: بریم دیگه خدافظ
بچها: خدافظ
سنآ و جیمین تو ماشین بودن که جیمین گفت👇🏻
جیمین: سنآ..
سنآ: بله؟
جیمین: میخواستم یه چیزی بگم..
سنآ: خوب.. بگو
جیمین: من دوست دارم..
سنآ: راستش منم دوست دارم
جیمین:(محکم از سنآ Lب گرفت)
یونجو و هیونجین تو ماشین بودن و گفت👇🏻
هیونجین: عشقم
یونجو: بله عزیزم
هیونجین: بنظرت بچها بهم میرسن؟
یونجو: صد درصد
★پارت بعدی شب★
#جونگکوک #فیک_از_جونگکوک #فیک #داستان #بی_تی_اس
۲.۳k
۱۶ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.