ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
part 9
ا.ت ویو
با حرف نامجون ذوق کردم چون من عاشق خریدم و خوراکی نامجون نودلا رو اورد و شروع کردیم به خوردن که وسط غذا گفت
+ ببین میدونم ما با اجبار ازدواج کردیم ولی بیا باهم کنار بیام چون به هر حال ما خودمون نخواستیم وارد این بازی شیم ولی خوب شدیم واسه ی همین میخوام باهم خوب باشیم، میشه ؟
بااین حرفش چشام گرد شد کمی فکر کردم و دیدم که حق با نامجونه و ماخودمون وارد این بازی نشدیم پس بهتره با هم کنار بیایم
- امم.. ببین من شناختی ازت ندارم .... باید به هم وقت بدی !!
+ باشه قبول بهت وقت میدم هر چقدر میخوای و راستی
من نامجونم، کیم نامجون 29 سالمه و همون طور که میدونی یک شرکت دارم و رئیس کل مافیا هام و تو؟
- خوب من لی ا.ت هستم 24 سالمه و دانشگاه هم میرم
+ اوکی ولی فکر کنند که در دتعطیلات هستید و اگر اشتباه نکنم حدودا یک هفته ی دیگه تعطیلات تموم میشه نه ؟
- اره
بعد از صبحونه
ناجون ویو
بعد از صبحونه ا.ت گفت ظرفارو میشوره و خوب منم رفتم با ساعت 11:۲۰ دقیقه بود رفتم بالا یه حموم 5 مینی رفتم اومد موهامو خشک کردم و رفتم یه شلوار مشکی و یه تیشرت سفید که وسطش یه علامت نایک داشت پوشیدم و بعد داشت موهامو حالت می دادم که ا.ت اومد
- میگم... ام.. من چی بپوشم؟
خندم گرفت رفتم و یکی از تیشرت و یه شلوارک خودم که ساده بود رو دادم رفتیم پایین من یک کفش سفید به ات دادم منم کفشامو پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدیم بعد 20 مین به فروشگاه معروف سئول رسیدیم و رفتیم داخل.....
شرط
لایک 5
کامنت 5
چرا شرطا رو نمیرسونید
part 9
ا.ت ویو
با حرف نامجون ذوق کردم چون من عاشق خریدم و خوراکی نامجون نودلا رو اورد و شروع کردیم به خوردن که وسط غذا گفت
+ ببین میدونم ما با اجبار ازدواج کردیم ولی بیا باهم کنار بیام چون به هر حال ما خودمون نخواستیم وارد این بازی شیم ولی خوب شدیم واسه ی همین میخوام باهم خوب باشیم، میشه ؟
بااین حرفش چشام گرد شد کمی فکر کردم و دیدم که حق با نامجونه و ماخودمون وارد این بازی نشدیم پس بهتره با هم کنار بیایم
- امم.. ببین من شناختی ازت ندارم .... باید به هم وقت بدی !!
+ باشه قبول بهت وقت میدم هر چقدر میخوای و راستی
من نامجونم، کیم نامجون 29 سالمه و همون طور که میدونی یک شرکت دارم و رئیس کل مافیا هام و تو؟
- خوب من لی ا.ت هستم 24 سالمه و دانشگاه هم میرم
+ اوکی ولی فکر کنند که در دتعطیلات هستید و اگر اشتباه نکنم حدودا یک هفته ی دیگه تعطیلات تموم میشه نه ؟
- اره
بعد از صبحونه
ناجون ویو
بعد از صبحونه ا.ت گفت ظرفارو میشوره و خوب منم رفتم با ساعت 11:۲۰ دقیقه بود رفتم بالا یه حموم 5 مینی رفتم اومد موهامو خشک کردم و رفتم یه شلوار مشکی و یه تیشرت سفید که وسطش یه علامت نایک داشت پوشیدم و بعد داشت موهامو حالت می دادم که ا.ت اومد
- میگم... ام.. من چی بپوشم؟
خندم گرفت رفتم و یکی از تیشرت و یه شلوارک خودم که ساده بود رو دادم رفتیم پایین من یک کفش سفید به ات دادم منم کفشامو پوشیدم و رفتم سوار ماشین شدیم بعد 20 مین به فروشگاه معروف سئول رسیدیم و رفتیم داخل.....
شرط
لایک 5
کامنت 5
چرا شرطا رو نمیرسونید
۳.۹k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.