رمان عاشقم باش🙃🫀

part 85

ارسلان:بعدش دیگه رفتی خونه ارشام و منم اینجا مردم🥲🙂
من:ولی من نمردم😂😔
ارسلان:بخدا اینقدر دلم برات تنگ شد تازه فهمیدم چه اشتباهی کردم(:
من:منم(:
ارسلان:بیا بغلم
اروم رفتم تو بغلش
ارسلان:حتی فکرشم نکن یه رو بزارم بری...(:
من:تو هم فکرشو نکن یه روز بتونی بزاریم بری...(:
ارسلان:عی جانمممم(:
من:خدایی چطوری رگا دستت اینقدر جمع میشه؟خیلی خوشگله🥲😂
ارسلان:دیگه از سری جذابیتامه
من:خیلی خوشگله خوشم میاد ازش🙂😍
ارسلان:اونجامم همین جوریه دوستش داری؟ 😂😔

ارسلان

دیانا محکم با بالش زد تو سرم
من:اخخخخخ اییییی سرم چته
دیانا:پسره منحرفففففف😔😂
من:اره خلاصه پنجشنبه شب نزدیکه اره دیگه😂🙂
دیانا:ارسلان به خدا میکشمت
من:بیا بکشم من همم مال توعه خب؟... (:
دیانا:تو مال من منم مال تو خب؟...(:
من:باشه قبوله...(:
دیانا روم خیز برداشت اروم لباشو گذاشت رو لبام وحشیانه میمکید
بعد 3 مین ازش جدا شدم
اروم گردنشو گاز گرفتم
یه اخ ریزی زیر لب گفت
دیانا:خیلی دوست دارم🥺
من:من خیلی خیلی خیلی بیشتررررررر🥺
و خوابیدیم



#رمان
#عشق
#دیانا
#دیانا_رحیمی
#ارسلان
#ارسلان_کاشی
#اکیپ_سلاطین
#اکیپ_نیکا

چیه؟ انتظار داشتی بعد اون گردن گاز زدنه بیاید لباساشو در بیاره؟ 😔😂
خوب ریدم بهتون منحرفا😔😂
خلاصه تا پنجشنبه شب خیلی مونده الکی دل خوش نکنید😂