ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
پارت⁵
جونگکوک:ات رو بلند کول کرد و.........خوابیدن)
ات:از خواب بیدار شدم درد دلم هنوز که هنوز خوب نشده بود پس خواستم بلند بشم که.....
جونگکوک:بیب کجا میری(خواب آلود)
ات:میرم مسکن بخورم
جونگکوک:من برات میارم(خواب آلود)
ات:باشه....
جونگکوک رفت قرصو آورد و ات خورد)
جونگکوک:واییی خیلی خستم
ات:منم
جونگکوک:پس دستاتو باز کن بیام تو بغلت(کیوت)
ات:بیا(دستاشو باز کرد)
جونگکوک:امدم(کیوت)
ات:ای خدا جونگکوک مگه بچهای(خنده)
جونگکوک:عهههه بزار بخوابم(اخم کیوت)
ویممممم ویممممممم(مثلا صدای زنگ گوشی)
جونگکوک:اححححح این کدوم مزاحمیه که الان زنگ میزنه
ات:بزار بهت بدم گوشیتو
جونگکوک:نه برمیدارم
گوشیشو برداشت و نگاه کرد که ببینه کیه
ات:جونگکوک کی هست؟
جونگکوک:میونگ
ات:جوابشو بده
جونگکوک:ولی....
ات:جواب بده
جونگکوک:اوکی.......جواب میده و میزاره رو بلند گو) الو
میونگ:الو جونگکوک کجایی
جونگکوک:به تو چه(سرد)
میونگ:به تو چه نداریم ما زن و شوهریم
جونگکوک:ما به اجبار ازدواج کردیم
میونگ:جونگکوک.......
جونگکوک:حالا چیکارم داری
میونگ:جونگکوک ساعت 2 ظهر منم حوصلم سر رفته بیا دنبالم بریم بیرون
جونگکوک:من نمیام خودت میخوای برو
میونگ:تنهایی!؟
جونگکوک:عه نه بابا انتظار داری که بهت بگم چشم عشقم الان میام دنبالت که بریم بیرون؟
میونگ:...........
جونگکوک:خداحافظ(قطع کرد)
جونگکوک:خدااااااا کی از شرش راحت میشم
ات:جونگکوک اینجوری نگو بلاخره اونم آدمه
جونگکوک:اون آدمه؟ اون کسی هستش که نذاشت با هم باشیم(عصبی)
ات:اممم خب حالا از این به کنار ولی مادر و پدرت چی؟ اونا میونگ رو دوست دارن؟
جونگکوک:نه
ات:نه؟
جونگکوک:اوهوم بخاطر شرکت بابام با میونگ ازدواج کردم حتی خود بابام میخواد زودتر ازش طلاق بگیرم
پارت⁵
جونگکوک:ات رو بلند کول کرد و.........خوابیدن)
ات:از خواب بیدار شدم درد دلم هنوز که هنوز خوب نشده بود پس خواستم بلند بشم که.....
جونگکوک:بیب کجا میری(خواب آلود)
ات:میرم مسکن بخورم
جونگکوک:من برات میارم(خواب آلود)
ات:باشه....
جونگکوک رفت قرصو آورد و ات خورد)
جونگکوک:واییی خیلی خستم
ات:منم
جونگکوک:پس دستاتو باز کن بیام تو بغلت(کیوت)
ات:بیا(دستاشو باز کرد)
جونگکوک:امدم(کیوت)
ات:ای خدا جونگکوک مگه بچهای(خنده)
جونگکوک:عهههه بزار بخوابم(اخم کیوت)
ویممممم ویممممممم(مثلا صدای زنگ گوشی)
جونگکوک:اححححح این کدوم مزاحمیه که الان زنگ میزنه
ات:بزار بهت بدم گوشیتو
جونگکوک:نه برمیدارم
گوشیشو برداشت و نگاه کرد که ببینه کیه
ات:جونگکوک کی هست؟
جونگکوک:میونگ
ات:جوابشو بده
جونگکوک:ولی....
ات:جواب بده
جونگکوک:اوکی.......جواب میده و میزاره رو بلند گو) الو
میونگ:الو جونگکوک کجایی
جونگکوک:به تو چه(سرد)
میونگ:به تو چه نداریم ما زن و شوهریم
جونگکوک:ما به اجبار ازدواج کردیم
میونگ:جونگکوک.......
جونگکوک:حالا چیکارم داری
میونگ:جونگکوک ساعت 2 ظهر منم حوصلم سر رفته بیا دنبالم بریم بیرون
جونگکوک:من نمیام خودت میخوای برو
میونگ:تنهایی!؟
جونگکوک:عه نه بابا انتظار داری که بهت بگم چشم عشقم الان میام دنبالت که بریم بیرون؟
میونگ:...........
جونگکوک:خداحافظ(قطع کرد)
جونگکوک:خدااااااا کی از شرش راحت میشم
ات:جونگکوک اینجوری نگو بلاخره اونم آدمه
جونگکوک:اون آدمه؟ اون کسی هستش که نذاشت با هم باشیم(عصبی)
ات:اممم خب حالا از این به کنار ولی مادر و پدرت چی؟ اونا میونگ رو دوست دارن؟
جونگکوک:نه
ات:نه؟
جونگکوک:اوهوم بخاطر شرکت بابام با میونگ ازدواج کردم حتی خود بابام میخواد زودتر ازش طلاق بگیرم
۲۲۸
۱۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.