وانشات ران و ریندو///پارت دوم
#سناریو #وانشات #ران #ریندو #ا_ت #توکیو_ریونجرز #انتقام_جویان_توکیو #انیمه
-------------------------------------------------------------------------------
+(در حالی که داره در میره)هیچی بخدا فقط یه لیوان آب روتون ریختم
داشتم در میرفتم که پاهام به هم گیر کردن و با مخ خوردم زمین
+(دماغشو گرفته)ایتههه....دماغ نازنینم به گا رفت..
سریع بلند شدم تا در برم که ریندو منو گرفت
+(در حال اشک تمساح ریختن)من غلط نموییدن شما دو بزرگوار به بزرگی خودتون ببخشین....راستی ران کج......جیغغغغغغغغ...ران<_>:^"[>"@<_"]_*سانسور اسلامی*یخ زدم*ران روش یه پارچ آب یخ خالی کرده*
-(در حالی که داره می خنده)حقته
+(با تیک عصبی)شما دوتا بوق می خواستین رو من آب بریزین
×(پوکر)ما که هنوز نریخته بودیم
+(متفکرانه)ولی نقشش را داشتین...حالا بیخیال بریم صبحانه بخوریم.
-(با تعجب)خوب شد گفتی...آفتاب امروز از کدوم ور در اومده زود بیدار شدی؟
+هعی....ساعت ۸ از خواب پریدم هر کار کردم نتونستم بخوابم هیچی دیگه بلند شدم با خودم گفتم برا شما دوتا اسک نه چیز ببخشید برای شما دوتا داداشای عزیزم صبحانه درست کنم.
×نمی دونم چرا ولی یه حسی بهم میگه قراره با خوردن صبحانه تو بمیریم
+(پوکر)نمی خوای خودم همشو می خورم
×حیف گشنمه وگرنه لب به صبحانهای که تو درست کردی نمی زدم هر چند فکر کنم آخر سر ران مجبور شه بره صبحانه درست کنه.
+(با تیک عصبی)اول بخور بعد نظر بده
-بسههه...بریم صبحانه بخوریم...مردم از گشنگی
×+اوکی
با کمک ران و ریندو میز صبحانه را چیدیم...ران و ریندو وقتی می خواستن شروع کنن قیافه زاری به خودشون گرفته بودن....هه هه هه*مثلا داره می خنده*اولین باره براشون غذا درست کردم برا همون می ترسن بد باشه.
-------------------------------------------------------------------------------
ببخشید دیر شد تا بزارمش مشکلاتی پیش اومده بود نمیتونستم.
برای جبران همین امروز دوتا پارت دیگه هم میزارم.
-------------------------------------------------------------------------------
+(در حالی که داره در میره)هیچی بخدا فقط یه لیوان آب روتون ریختم
داشتم در میرفتم که پاهام به هم گیر کردن و با مخ خوردم زمین
+(دماغشو گرفته)ایتههه....دماغ نازنینم به گا رفت..
سریع بلند شدم تا در برم که ریندو منو گرفت
+(در حال اشک تمساح ریختن)من غلط نموییدن شما دو بزرگوار به بزرگی خودتون ببخشین....راستی ران کج......جیغغغغغغغغ...ران<_>:^"[>"@<_"]_*سانسور اسلامی*یخ زدم*ران روش یه پارچ آب یخ خالی کرده*
-(در حالی که داره می خنده)حقته
+(با تیک عصبی)شما دوتا بوق می خواستین رو من آب بریزین
×(پوکر)ما که هنوز نریخته بودیم
+(متفکرانه)ولی نقشش را داشتین...حالا بیخیال بریم صبحانه بخوریم.
-(با تعجب)خوب شد گفتی...آفتاب امروز از کدوم ور در اومده زود بیدار شدی؟
+هعی....ساعت ۸ از خواب پریدم هر کار کردم نتونستم بخوابم هیچی دیگه بلند شدم با خودم گفتم برا شما دوتا اسک نه چیز ببخشید برای شما دوتا داداشای عزیزم صبحانه درست کنم.
×نمی دونم چرا ولی یه حسی بهم میگه قراره با خوردن صبحانه تو بمیریم
+(پوکر)نمی خوای خودم همشو می خورم
×حیف گشنمه وگرنه لب به صبحانهای که تو درست کردی نمی زدم هر چند فکر کنم آخر سر ران مجبور شه بره صبحانه درست کنه.
+(با تیک عصبی)اول بخور بعد نظر بده
-بسههه...بریم صبحانه بخوریم...مردم از گشنگی
×+اوکی
با کمک ران و ریندو میز صبحانه را چیدیم...ران و ریندو وقتی می خواستن شروع کنن قیافه زاری به خودشون گرفته بودن....هه هه هه*مثلا داره می خنده*اولین باره براشون غذا درست کردم برا همون می ترسن بد باشه.
-------------------------------------------------------------------------------
ببخشید دیر شد تا بزارمش مشکلاتی پیش اومده بود نمیتونستم.
برای جبران همین امروز دوتا پارت دیگه هم میزارم.
۵.۴k
۰۲ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.