دختری از جنس جاسوس(پارت27)
(رستوران)
انیا:دامیان مگه نگفتی کسی با خانوادش قهر نمیکنه پس چرا خودت قهر کردی
دامیان:میدونم ولی اخه نفهمیدم اصلا واسه چی اینجوری عصبانی شدم
وقتی برگشتن خونه دامیان یهو گفت…
دامیان:وای سرم چقدر درد میکنه
انیا:خوبی بزار ببینم…تب کردی حتما مریض شدی
بیا روی تخت بخواب تا برم دارو بیارم و سوپ درست کنم
انیا:بیا این شربت رو بخور
دامیان:مگه بچم خب قرص بیار
انیا:این دارو فقط شربتش وجود داره
دامیان:ظاهرا چاره ای نیست
دامیان یکم خورد سریع گفت…
دامیان:ایییی چقدر تلخه
انیا:دارو که خوشمزه نیست
دامیان:نمیخوام دیگه نمیخوام
انیا:مگه بچه ای بخور دیگه
دامیان:نه راه نداره
ذهن انیا:اها از اون نگاه های مظلوم راهش میندازه
بعد انیا چشماشو ستاره بارون کرد و گفت…
انیا:بیا دیگه دامیان
دامیان دیگه نمیتونست تحمل کنه پس خورد
انیا:افرین پسر خوب
دامیان:بروبابا عصاب بهم نیس
انیا:باشه حالا
(فردا)
یهو الارم انیا خورد جفتشون بیدار شدن دامیان سوپشو خورد و بعد یکی دو ساعت خوابش برد
اینجا داستان رو قطع میکنم ببینم انیا کرم ریزی نکرده😑😑
انیا:دامیان مگه نگفتی کسی با خانوادش قهر نمیکنه پس چرا خودت قهر کردی
دامیان:میدونم ولی اخه نفهمیدم اصلا واسه چی اینجوری عصبانی شدم
وقتی برگشتن خونه دامیان یهو گفت…
دامیان:وای سرم چقدر درد میکنه
انیا:خوبی بزار ببینم…تب کردی حتما مریض شدی
بیا روی تخت بخواب تا برم دارو بیارم و سوپ درست کنم
انیا:بیا این شربت رو بخور
دامیان:مگه بچم خب قرص بیار
انیا:این دارو فقط شربتش وجود داره
دامیان:ظاهرا چاره ای نیست
دامیان یکم خورد سریع گفت…
دامیان:ایییی چقدر تلخه
انیا:دارو که خوشمزه نیست
دامیان:نمیخوام دیگه نمیخوام
انیا:مگه بچه ای بخور دیگه
دامیان:نه راه نداره
ذهن انیا:اها از اون نگاه های مظلوم راهش میندازه
بعد انیا چشماشو ستاره بارون کرد و گفت…
انیا:بیا دیگه دامیان
دامیان دیگه نمیتونست تحمل کنه پس خورد
انیا:افرین پسر خوب
دامیان:بروبابا عصاب بهم نیس
انیا:باشه حالا
(فردا)
یهو الارم انیا خورد جفتشون بیدار شدن دامیان سوپشو خورد و بعد یکی دو ساعت خوابش برد
اینجا داستان رو قطع میکنم ببینم انیا کرم ریزی نکرده😑😑
۴.۶k
۲۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.