خشن ترین مافیا❥
خشن ترین مافیا❥
𝐭𝐡𝐞 𝐦𝐨𝐬𝐭 𝐝𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫𝐨𝐮𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚☆
«𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟓»
تهیونگ : اره ماشین اینجاست چطور دیشب ندیدیمش بریم
ا/ت : اره بریم ایییییی
تهیونگ : چی شد خوبی
ا/ت : خوب فقط دلم یکم درد میکنه
تهیونگ : میخوای کولت کنم
ا/ت : نه سنگینم نمیخواد
تهیونگ : بیا بالا
ا/ت : نمیخواد ول کن
تهیونگ : بیا
رفتم رو کولش
تهیونگ : ا/ت مثل پنبه سبکی
ا/ت : واقعا خوب من زیاد غذا نمیخورم( چه ربطی داره😂🪓)
تهیونگ : اره
ا/ت : تهیونگ خدایی چرا عاشق من شدی اون همه دختر خوشگل
تهیونگ : خودمم نمیدونم از بین اون همه دختر خوشگل تو به دختر ساده و کیوت دلم و برد
ا/ت : پس افرین به خودم
رسیدم به مکانیکی امدن ماشین و درست کردم و رفتن
تهیونگ : خوب بریم پیش مادر زن
ا/ت : نه
تهیونگ : چرا خودت میگفتی بریم
ا/ت : من مامانم و میشناسم الان اگه برم تا میتونه دعوام میکنه که چرا واسه تشییع جنازه نرفتم
تهیونگ : راست میگی تشییع جنازه دیشب بود خوب ا/ت مطمعنی که نمیخوای بری مامانت و ببینی
ا/ت : نه میخوام برم خونه🥺
تهیونگ : باش سوار شو بریم
سوار شدم رفیتم خونه رفیتم حموم و شام خوردیم و خوابیدم(یک روز کامل😂)
صبح روز بعد
ا/ت : خیلی حالت تهوع داشتم تهیونگ بیرون بود فکر کردم حاملم رفتم 5 تا بیبی چک گرفتم همشو امتحان کردم واقعا باردار بود میخواستم زود تر به تهیونگ بگم لوکیشن گوشیش و چک کردم سوار ماشین شدم و رفتم به لوکیشین رسیدم اونجا یک هتل بود واردش شدم از صاحب هتل پرسیدم کسی به اسم تهیونگ امده اینجا صاحب هتل گفت بله تو اتاق 34 هستن با خوشحال رفتم سمت اتاق در اتاق باز بود وارد اتاق شدم
با چیزی که دیدم دنیا رو سرم خراب شد تهیونگ داشت یک دختر و میبوسید اشک تو چشمام جمع شد
ا/ت : تهیونگ( با بغض)
تهیونگ تا من و دید دختره و هول داد رو تخت سریع از اتاق امدم بیرون و از هتل امدم بیرون میخواستم برم که تهیونگ دستم و گرفت
تهیونگ : بزار توضیح بدم
ا/ت : ولم کن میخوام برم
تهیونگ : ا/ت گوش کن
ا/ت : ولم کن
وقتی همراش نرفتم من و انداخت رو کولش و برد سمت ماشینش
ماشینش گوشه کنار هتل پارک بود انداختم تو صندلی عقب خودم امد درم قفل کرد
میخواستم بلند شم که نزاشت
تهیونگ : دارم میگم بزار توضیح بدم
ا/ت : میخوام برم ولم کن
تهیونگ : خیلی پرو شدی بزار دوباره درستت کنم
لباس و گذاشت رو لبام و شروع به بوسیدنم کرد
لباسامم همزمان در اورد شیشه ها دودی بود کسی ما رو نمییدید دیکش و روم تنظیم کرد و شروع کرد به تلمبه زدن
ا/ت: .......
ادامه دارد....
𝐭𝐡𝐞 𝐦𝐨𝐬𝐭 𝐝𝐚𝐧𝐠𝐞𝐫𝐨𝐮𝐬 𝐦𝐚𝐟𝐢𝐚☆
«𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟓»
تهیونگ : اره ماشین اینجاست چطور دیشب ندیدیمش بریم
ا/ت : اره بریم ایییییی
تهیونگ : چی شد خوبی
ا/ت : خوب فقط دلم یکم درد میکنه
تهیونگ : میخوای کولت کنم
ا/ت : نه سنگینم نمیخواد
تهیونگ : بیا بالا
ا/ت : نمیخواد ول کن
تهیونگ : بیا
رفتم رو کولش
تهیونگ : ا/ت مثل پنبه سبکی
ا/ت : واقعا خوب من زیاد غذا نمیخورم( چه ربطی داره😂🪓)
تهیونگ : اره
ا/ت : تهیونگ خدایی چرا عاشق من شدی اون همه دختر خوشگل
تهیونگ : خودمم نمیدونم از بین اون همه دختر خوشگل تو به دختر ساده و کیوت دلم و برد
ا/ت : پس افرین به خودم
رسیدم به مکانیکی امدن ماشین و درست کردم و رفتن
تهیونگ : خوب بریم پیش مادر زن
ا/ت : نه
تهیونگ : چرا خودت میگفتی بریم
ا/ت : من مامانم و میشناسم الان اگه برم تا میتونه دعوام میکنه که چرا واسه تشییع جنازه نرفتم
تهیونگ : راست میگی تشییع جنازه دیشب بود خوب ا/ت مطمعنی که نمیخوای بری مامانت و ببینی
ا/ت : نه میخوام برم خونه🥺
تهیونگ : باش سوار شو بریم
سوار شدم رفیتم خونه رفیتم حموم و شام خوردیم و خوابیدم(یک روز کامل😂)
صبح روز بعد
ا/ت : خیلی حالت تهوع داشتم تهیونگ بیرون بود فکر کردم حاملم رفتم 5 تا بیبی چک گرفتم همشو امتحان کردم واقعا باردار بود میخواستم زود تر به تهیونگ بگم لوکیشن گوشیش و چک کردم سوار ماشین شدم و رفتم به لوکیشین رسیدم اونجا یک هتل بود واردش شدم از صاحب هتل پرسیدم کسی به اسم تهیونگ امده اینجا صاحب هتل گفت بله تو اتاق 34 هستن با خوشحال رفتم سمت اتاق در اتاق باز بود وارد اتاق شدم
با چیزی که دیدم دنیا رو سرم خراب شد تهیونگ داشت یک دختر و میبوسید اشک تو چشمام جمع شد
ا/ت : تهیونگ( با بغض)
تهیونگ تا من و دید دختره و هول داد رو تخت سریع از اتاق امدم بیرون و از هتل امدم بیرون میخواستم برم که تهیونگ دستم و گرفت
تهیونگ : بزار توضیح بدم
ا/ت : ولم کن میخوام برم
تهیونگ : ا/ت گوش کن
ا/ت : ولم کن
وقتی همراش نرفتم من و انداخت رو کولش و برد سمت ماشینش
ماشینش گوشه کنار هتل پارک بود انداختم تو صندلی عقب خودم امد درم قفل کرد
میخواستم بلند شم که نزاشت
تهیونگ : دارم میگم بزار توضیح بدم
ا/ت : میخوام برم ولم کن
تهیونگ : خیلی پرو شدی بزار دوباره درستت کنم
لباس و گذاشت رو لبام و شروع به بوسیدنم کرد
لباسامم همزمان در اورد شیشه ها دودی بود کسی ما رو نمییدید دیکش و روم تنظیم کرد و شروع کرد به تلمبه زدن
ا/ت: .......
ادامه دارد....
۴۱.۲k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.