پارت ۱۵
صبح روز بعد
از زبان ات:
با دل درد شدیدی از خواب بیدار شدم ایشششش این دیوونه دیروز خیلی بد جور منو به ف*ا*ک داد با صدای بلندی اخی از درد گفتم و بلند شدم و نشستم رو تخت و دلمو گرفتم با دستم که بیدار شد و نشست و بغلم کرد و گفت:چیشده خوشگلم
گفتم:تازه میگی چیشده دارم میمیرم از درد وایییی
گفت:ببخشید دیشب یکم بهت سخت گرفتم
گفتم:یکم سخت گرفتی؟!
گفت:نه زدم پارت کردم😂
گفتم:نخنددد من دارم از درد میمیرم این داره میخنده
گفت:باشه باشه نمیخندم
بعد دراز کشید و منو هم کشید تو بغلش و دستشو برد زیر دلم و شروع کرد به ماساژ دادن دلم و همونطور که دلمو ماساژ میداد گفتم:ببینم حرفایی که دیشب زدی راس میگی
گفت:چرا باید بهت دروغ بگم
گفتم:ولی فیلیکس...
گفت:دوباره درمورد اون عوضی حرف زدی (اخم و جدی)
گفتم:آخه ما با هم دوستیم
گفت:تو غلط کردی از امروز حق نداری حتی باهاش حرف بزنی چه برسه باهاش دوست باشی شمارشم پاک کن از این به بعد من دوس پسرتم و هر کاری گفتم و باید انجام بدی و رو حرفم هم حرف نمیزنی اوکی؟!
گفتم:اوکی ولی اون حرفایی که دیروز بهم زد راست میگه؟!
گفت:دلم نمیخواد بدونم چی راجب من بهت گفته شاید حرفاش راست باشه ولی الان من تو رو دوست دارم واسه خوشحالیتم حاضرم جونمم بدم اوکی؟!
منم که جرعت در افتادن با اینو نداشتم گفتم:اوهوم باشه
گفت:آفرین خب حالا بزار برم حمومو آماده کنم بریم حموم
گفتم:باشه
بلند شد و لبامو سطحی بوسید و یه حوله پیچید دور کمرش و رفت تو حموم عرررر چه تتو های قشنگی داشت و همینطور سیکس پکاش خیلی جذاب ترش میکرد ولی واقعا نمیدونم قراره چی به سرم بیاد با این بد اخلاق خشن تازه میخواستم مثلا دو ماهه دیگه برم آمریکا پیش مامان بابام ولی فک نکنم با وجود جونکوک بتونم برم بهم اجازه نمیده یعنی واقعا منو دوست داره بیخیال بهتره بهش اعتماد کنم چون چاره ای هم جز این کار ندارم فعلا. یه زندگی جدید با یه دوست پسر مافیای خشن خخخخ(کی بدش میاد از همچین زندگی😂).....
از زبان ات:
با دل درد شدیدی از خواب بیدار شدم ایشششش این دیوونه دیروز خیلی بد جور منو به ف*ا*ک داد با صدای بلندی اخی از درد گفتم و بلند شدم و نشستم رو تخت و دلمو گرفتم با دستم که بیدار شد و نشست و بغلم کرد و گفت:چیشده خوشگلم
گفتم:تازه میگی چیشده دارم میمیرم از درد وایییی
گفت:ببخشید دیشب یکم بهت سخت گرفتم
گفتم:یکم سخت گرفتی؟!
گفت:نه زدم پارت کردم😂
گفتم:نخنددد من دارم از درد میمیرم این داره میخنده
گفت:باشه باشه نمیخندم
بعد دراز کشید و منو هم کشید تو بغلش و دستشو برد زیر دلم و شروع کرد به ماساژ دادن دلم و همونطور که دلمو ماساژ میداد گفتم:ببینم حرفایی که دیشب زدی راس میگی
گفت:چرا باید بهت دروغ بگم
گفتم:ولی فیلیکس...
گفت:دوباره درمورد اون عوضی حرف زدی (اخم و جدی)
گفتم:آخه ما با هم دوستیم
گفت:تو غلط کردی از امروز حق نداری حتی باهاش حرف بزنی چه برسه باهاش دوست باشی شمارشم پاک کن از این به بعد من دوس پسرتم و هر کاری گفتم و باید انجام بدی و رو حرفم هم حرف نمیزنی اوکی؟!
گفتم:اوکی ولی اون حرفایی که دیروز بهم زد راست میگه؟!
گفت:دلم نمیخواد بدونم چی راجب من بهت گفته شاید حرفاش راست باشه ولی الان من تو رو دوست دارم واسه خوشحالیتم حاضرم جونمم بدم اوکی؟!
منم که جرعت در افتادن با اینو نداشتم گفتم:اوهوم باشه
گفت:آفرین خب حالا بزار برم حمومو آماده کنم بریم حموم
گفتم:باشه
بلند شد و لبامو سطحی بوسید و یه حوله پیچید دور کمرش و رفت تو حموم عرررر چه تتو های قشنگی داشت و همینطور سیکس پکاش خیلی جذاب ترش میکرد ولی واقعا نمیدونم قراره چی به سرم بیاد با این بد اخلاق خشن تازه میخواستم مثلا دو ماهه دیگه برم آمریکا پیش مامان بابام ولی فک نکنم با وجود جونکوک بتونم برم بهم اجازه نمیده یعنی واقعا منو دوست داره بیخیال بهتره بهش اعتماد کنم چون چاره ای هم جز این کار ندارم فعلا. یه زندگی جدید با یه دوست پسر مافیای خشن خخخخ(کی بدش میاد از همچین زندگی😂).....
۳۵.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.