U^was your cousin until..... ^U
U^was your cousin until..... ^U
U^part_¹⁹ ^U
ادامه ی پارت ۱۸ اما من نوشتم ۱۹
..........
ا.ت داشت کامل ناامید میشد فردی با شتاب در اتاق و باز کرد و وارد اتاق شد اون جانگشین بود مثل اینکه جانگشین صدای ا.ت رو شنیده بود سری جونگکوک و از ا.ت جدا کرد و هل داد اونطرف ا.ت از دیوار سر خورد و افتاددو نشست روی زمین و زانو هاشو بغل کرد و گریه میکرد....
جانگشین: جونگکوک تو داشتی چیکار میکردی
جونگکوک تازه به خودش اومده بود و فهمید که داشت چیکار میکرد...
جونگکوک: م.. من..چم شده
جونگکوک بلند شد و سمت ا.ت رفت روی زانو هاش نشست و دستشو روی زانوی ا.ت گذاشت اما ا.ت پسش زد و خودشو به سمت جانگشین کشید
جونگکوک: ا.. ا.ت باور کن اختیارم دست خودم نبود... عطر تنت داشت دیوونم میکرد ب... برای هم...
ا.ت: جانگشین منو از این جهنم ببر بیرون
جانگشین: کوک تو داشتی به نامزد ۱۹ سالت تجاوز میکردی
جونگکوک: من همچین قصدی نداشتم.....
جونگکوک بلند شد و ا.ت هم بلند شد جونگکوک خواست بره سمت ا.ت که ا.ت پشت جانگشین قایم شد
جونگکوک: جانگشین برو کنار
جانگشین: بس کن(داد)
جانگشین رفت و روپوش بلند ا.ت و از روی زمین برداشت و داد به ا.ت.. ا.ت هم روپوش و تنش کرد و دکمه هاشو بست
ا.ت: میتونم امشب توی اتاق تو بخوابم
جانگشین: باشه من اینجارو مرتب میکنم و اینجا میخوابم فردا صبح جاهامون رو عوض میکنیم
ا.ت: باشه مرسی
جونگکوک: ا.ت معذرت میخوام
ا.ت بدون هیچ واکنشی رفت توی اتاق جانگشین و در و بست
جانگشین: فردا حرف میزنیم برو بخواب
جونگکوک عصبی رفت توی اتاق خودش جانگشین هم اتاق ا.ت رو جمع کرد تا هیچ اثری از اتفاق امشب نمونه و بعد خودش روی تخت ا.ت دراز کشید و خوابید
«صبح»
U^part_¹⁹ ^U
ادامه ی پارت ۱۸ اما من نوشتم ۱۹
..........
ا.ت داشت کامل ناامید میشد فردی با شتاب در اتاق و باز کرد و وارد اتاق شد اون جانگشین بود مثل اینکه جانگشین صدای ا.ت رو شنیده بود سری جونگکوک و از ا.ت جدا کرد و هل داد اونطرف ا.ت از دیوار سر خورد و افتاددو نشست روی زمین و زانو هاشو بغل کرد و گریه میکرد....
جانگشین: جونگکوک تو داشتی چیکار میکردی
جونگکوک تازه به خودش اومده بود و فهمید که داشت چیکار میکرد...
جونگکوک: م.. من..چم شده
جونگکوک بلند شد و سمت ا.ت رفت روی زانو هاش نشست و دستشو روی زانوی ا.ت گذاشت اما ا.ت پسش زد و خودشو به سمت جانگشین کشید
جونگکوک: ا.. ا.ت باور کن اختیارم دست خودم نبود... عطر تنت داشت دیوونم میکرد ب... برای هم...
ا.ت: جانگشین منو از این جهنم ببر بیرون
جانگشین: کوک تو داشتی به نامزد ۱۹ سالت تجاوز میکردی
جونگکوک: من همچین قصدی نداشتم.....
جونگکوک بلند شد و ا.ت هم بلند شد جونگکوک خواست بره سمت ا.ت که ا.ت پشت جانگشین قایم شد
جونگکوک: جانگشین برو کنار
جانگشین: بس کن(داد)
جانگشین رفت و روپوش بلند ا.ت و از روی زمین برداشت و داد به ا.ت.. ا.ت هم روپوش و تنش کرد و دکمه هاشو بست
ا.ت: میتونم امشب توی اتاق تو بخوابم
جانگشین: باشه من اینجارو مرتب میکنم و اینجا میخوابم فردا صبح جاهامون رو عوض میکنیم
ا.ت: باشه مرسی
جونگکوک: ا.ت معذرت میخوام
ا.ت بدون هیچ واکنشی رفت توی اتاق جانگشین و در و بست
جانگشین: فردا حرف میزنیم برو بخواب
جونگکوک عصبی رفت توی اتاق خودش جانگشین هم اتاق ا.ت رو جمع کرد تا هیچ اثری از اتفاق امشب نمونه و بعد خودش روی تخت ا.ت دراز کشید و خوابید
«صبح»
۱۸.۴k
۱۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.