احساس عاشقی🍷💋
#احساس_عاشقی🍷💋
#Part۱۶
اونور:باشه باشه اروم باش نفس عمیق بکش
یازگی:اونور دارم میمیرم از درد نفس چی بکشم ایییییییی(با داد)
اونور:رفتیم سریع سوار ماشین شدیم و رفتیم بیمارستان
یازگی رفت تو و من داشتم از استرس میمردم
ییعت:اونور
یازگی دردش گرفته
اونور:اره الانم دیگه فکر کنم زای.مان کنه
چندمین بعد...
دکتر:خب خب مامان کوچولومون با بچه ها سالم سالمن
اونور:اوه اخیش
میتونم ببینمش
دکتر:نیم ساعت دیگه میبریمش اتاق
ییعت:ممنون
اونور:یه شب تو بیمارستان موندیم و همه اومدن و رفتن
یه هفته بعد...
سوگی:آی آی عزیزای من چقدر شیرینین شما
سیمگه:آییییی دوتاشون چشماشون رنگیه
اونور:بله دیگه چشماشون به من رفته
امیدوارم موهاشونم به یازگی رفته باشه
همه خندیدن
اونور:با یازگی رفتیم تو حیاط
یازگی:اونور
اونور:جونه دلم
یازگی:خیلی خیلی دوست دارم
حتی الان تو این زندگیو برام ساختی
اگه تو نبودی فکر نکنم انقدر زندگیم خوب بود
اونور:عهههه
اونارو ول کن مهم اینه که الان کنار منی
تمامم
دیگه چرا به چیزی که نشده فکر میکنی
منم عاشقتم خوشگل ترین مامان و خانوم دنیاااااااااا(با داد)
یازگی:فکرشو نمیکردم ایندم و با کسی که از بچگی باهاش بودم و از وقتی که وارد کلاس شدم و احساس کردم عاشقش شدم بسازم
واقعا اونور و دوست داشتم
ولی دیگه از این به بعد یه خانواده چهار نفره ایم و باید سرمون و گرم بچه ها کنیم
واقعا هیشکی مثل اون تو زندگیم نمیشد
پایان فلش بک>>
یازگی:اینم پایان قصه ما
پایان...🍷💋
اینم پایان رمان احساس عاشقی امیدوارم خوشتون اومده باشه 💫
#آسدور #آسیه #دوروک #سوسعم #عمر #سوسن #آیبر #برک #آیبیکه #یاستول #تولگا #یاسمین #سارپ #جانسو #ملیس_مینکاری #رجب_اوستا #ییعت_کوچاک #لیزگه_جومرت #سوبورجو_یازگی_جوشکون #اونور_سعید_یاران #خواهران_برادران #داستان_یک_شب #بوراک_دنیز#قصه_یک_شب #دریا_پینار_آک
#جانفزا #ماهیر #ماهجان
#Part۱۶
اونور:باشه باشه اروم باش نفس عمیق بکش
یازگی:اونور دارم میمیرم از درد نفس چی بکشم ایییییییی(با داد)
اونور:رفتیم سریع سوار ماشین شدیم و رفتیم بیمارستان
یازگی رفت تو و من داشتم از استرس میمردم
ییعت:اونور
یازگی دردش گرفته
اونور:اره الانم دیگه فکر کنم زای.مان کنه
چندمین بعد...
دکتر:خب خب مامان کوچولومون با بچه ها سالم سالمن
اونور:اوه اخیش
میتونم ببینمش
دکتر:نیم ساعت دیگه میبریمش اتاق
ییعت:ممنون
اونور:یه شب تو بیمارستان موندیم و همه اومدن و رفتن
یه هفته بعد...
سوگی:آی آی عزیزای من چقدر شیرینین شما
سیمگه:آییییی دوتاشون چشماشون رنگیه
اونور:بله دیگه چشماشون به من رفته
امیدوارم موهاشونم به یازگی رفته باشه
همه خندیدن
اونور:با یازگی رفتیم تو حیاط
یازگی:اونور
اونور:جونه دلم
یازگی:خیلی خیلی دوست دارم
حتی الان تو این زندگیو برام ساختی
اگه تو نبودی فکر نکنم انقدر زندگیم خوب بود
اونور:عهههه
اونارو ول کن مهم اینه که الان کنار منی
تمامم
دیگه چرا به چیزی که نشده فکر میکنی
منم عاشقتم خوشگل ترین مامان و خانوم دنیاااااااااا(با داد)
یازگی:فکرشو نمیکردم ایندم و با کسی که از بچگی باهاش بودم و از وقتی که وارد کلاس شدم و احساس کردم عاشقش شدم بسازم
واقعا اونور و دوست داشتم
ولی دیگه از این به بعد یه خانواده چهار نفره ایم و باید سرمون و گرم بچه ها کنیم
واقعا هیشکی مثل اون تو زندگیم نمیشد
پایان فلش بک>>
یازگی:اینم پایان قصه ما
پایان...🍷💋
اینم پایان رمان احساس عاشقی امیدوارم خوشتون اومده باشه 💫
#آسدور #آسیه #دوروک #سوسعم #عمر #سوسن #آیبر #برک #آیبیکه #یاستول #تولگا #یاسمین #سارپ #جانسو #ملیس_مینکاری #رجب_اوستا #ییعت_کوچاک #لیزگه_جومرت #سوبورجو_یازگی_جوشکون #اونور_سعید_یاران #خواهران_برادران #داستان_یک_شب #بوراک_دنیز#قصه_یک_شب #دریا_پینار_آک
#جانفزا #ماهیر #ماهجان
۱۰.۵k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.