عشق جدیدم مافیا Part 25
پارت ²⁵
ادمین ویو :
که یهو چند بادیگارد اومد و ا.ت رو گرفتن
ا.ت داشت با بادیگارد ها میجنگید که یهو رییس تهیونگ رو هول داد و تهیونگ داشت افتاد تو دره (یه بالکن داره که رو به دره هست)
در بالکن هم باز بود و تهیونگ داشت افتاد اما خودش رو به میله ها گرفته بود
ا.ت ویو :
داشتم حساب اون هارو میرسیدم که یهو دیدم تهیونگ داره پرت میشه پایین و رئیس هم فرار کرده پس زود تر بادیگارد هارو کشتم رفتم پیش تهیونگ
ا.ت : تهیونگ حالت خوبه ؟ بیا بالا (با داد )
تهیونگ : نمیتونم بیام زورم نمیرسه
ا.ت: من کمکت میکنم فقط بیا بالا (با گریه )
داشتم کمک تهیونگ میکردم اما فایده ای نداشت
چند نفر دیگه هم اومدن که خدمتکارا بودن و میخواستن منو بگیرن
تهیونگ : ا.ت لطفاً خودت رو نجات بده و نگران من نباش
ا.ت : تهیونگ اما ولت کنم می افتی (گریه )
تهیونگ : اشکالی نداره ا.ت . فقط قبل از مردن میخواستم بگم که ...
ا.ت : نه نه تو نمیمیری
تهیونگ : فقط میخواستم بگم که خیلی دوستت دارم
بعد یهو دست های منو ول کرد و افتاد پایین
ا.ت : تتههییووننگگگگگ ( با جیغ و داد و گریه )
تهیونگ افتاد تو دره و مرد
تو شک بودم . یعنی عشق زندگیم مرد ؟ نه نه اون زندست
جینوها ویو :
شنیدم که یه صدا اومد پس رفتم طبقهی هفتم که دیدم خدمتکارا میخوان ا.ت رو بزنن که همشون رو بیهوش کردم و رفتم پیشش تو بالکن نشست بود و گریه میکرد
جینو ها : ا.ت چی شد ؟
ا.ت : ...............
ادمین ویو :
که یهو چند بادیگارد اومد و ا.ت رو گرفتن
ا.ت داشت با بادیگارد ها میجنگید که یهو رییس تهیونگ رو هول داد و تهیونگ داشت افتاد تو دره (یه بالکن داره که رو به دره هست)
در بالکن هم باز بود و تهیونگ داشت افتاد اما خودش رو به میله ها گرفته بود
ا.ت ویو :
داشتم حساب اون هارو میرسیدم که یهو دیدم تهیونگ داره پرت میشه پایین و رئیس هم فرار کرده پس زود تر بادیگارد هارو کشتم رفتم پیش تهیونگ
ا.ت : تهیونگ حالت خوبه ؟ بیا بالا (با داد )
تهیونگ : نمیتونم بیام زورم نمیرسه
ا.ت: من کمکت میکنم فقط بیا بالا (با گریه )
داشتم کمک تهیونگ میکردم اما فایده ای نداشت
چند نفر دیگه هم اومدن که خدمتکارا بودن و میخواستن منو بگیرن
تهیونگ : ا.ت لطفاً خودت رو نجات بده و نگران من نباش
ا.ت : تهیونگ اما ولت کنم می افتی (گریه )
تهیونگ : اشکالی نداره ا.ت . فقط قبل از مردن میخواستم بگم که ...
ا.ت : نه نه تو نمیمیری
تهیونگ : فقط میخواستم بگم که خیلی دوستت دارم
بعد یهو دست های منو ول کرد و افتاد پایین
ا.ت : تتههییووننگگگگگ ( با جیغ و داد و گریه )
تهیونگ افتاد تو دره و مرد
تو شک بودم . یعنی عشق زندگیم مرد ؟ نه نه اون زندست
جینوها ویو :
شنیدم که یه صدا اومد پس رفتم طبقهی هفتم که دیدم خدمتکارا میخوان ا.ت رو بزنن که همشون رو بیهوش کردم و رفتم پیشش تو بالکن نشست بود و گریه میکرد
جینو ها : ا.ت چی شد ؟
ا.ت : ...............
۴.۱k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.