part 69
#part_69
#فرار
آدم باید سیاست داشته باشه به زور یکم لای چشمامو باز کردم احساس خفگی میکردم انگار قنداقم کردن با یکم توجه ریز و حساب سر انگشتی تو حالت خواب و بیداری دریافتم که شدم عین ساندویچ پتو لحاف ارسلان عین بانداژ پیچیده بود دورم بس غلط خوردم وای خوبه آه ارسلان شلوارمو نگرفت خفه شم بمیرم به زور خودمو کشیدم بیرون و اتاقو از نظر گذروندم ساعتو که دیدم همچبن از ته دل لبخند زدم که فکر کنم سی و دوتا دندونم قشنگ معلوم شد ساعت هشت و نیم بود والا سحرخیز تر از من دیده کسی؟
به این لحاف قسم ندیده یکم کش و قوسی به بدنم دادم و پر انرژی صاف نشستم رو تخت امروز کاملا معلوم بود ازون روزایی میشه که کلی آتیش میسوزونم داشتم فکر میکردم اول اشک کیو دربیارم که دوستان چشمتون روز بد نبینه
جلوم یه صحنه دیدم خفن جیگر باقلوا لواشششک اصلا نابوووود آخه بگو لامصب نگفتم اون سیکس پکارو بپوشون من جنبه ندارم گفتم یا نگفتم ؟ نمیگه اول صبحی فکر دختر مردمو به سمت انحرافات و منکرات میکشونم آیا؟خلاصه قبل ازین که وجدانم هشت قسمتم کنه رفتم سر اصل مطلب والا این روزا کسی اعصاب نداره خب کجا بودم آها ارسلان جون رو کاناپه واسه خودش جولون میدادااا نصفشم از کاناپه بیرون بود بچم آخییی اگه کتی جون ببینه چه بلاهایی که سر پسرش نمیارم بدبخت کپ میکنه از رو تخت پریدم پایین و رفتم دشوری بعد از انجام عملیات مربوطه اومدم لباسامو عوض کنم لامصب هی این چشام میلرخید سمت این ارسلان هی وجدانم میزد تو سرم بابا خوب خوشگله دیگه مدیونه کسی فکر کنه من هیزما گفته باشم با هزار تا فرضیه و نتیجه گیری بلاخره یه شاوار لی لوله تفنگی نود سانتی
پوشیدم و یه بلیز آستین سه ربع سفید جذب موهامم فقط با کلیپس جمع کردم بالای سرم رفتم جلوآیینه قدی اتاق و کلا خودمو دید زدم
#فرار
آدم باید سیاست داشته باشه به زور یکم لای چشمامو باز کردم احساس خفگی میکردم انگار قنداقم کردن با یکم توجه ریز و حساب سر انگشتی تو حالت خواب و بیداری دریافتم که شدم عین ساندویچ پتو لحاف ارسلان عین بانداژ پیچیده بود دورم بس غلط خوردم وای خوبه آه ارسلان شلوارمو نگرفت خفه شم بمیرم به زور خودمو کشیدم بیرون و اتاقو از نظر گذروندم ساعتو که دیدم همچبن از ته دل لبخند زدم که فکر کنم سی و دوتا دندونم قشنگ معلوم شد ساعت هشت و نیم بود والا سحرخیز تر از من دیده کسی؟
به این لحاف قسم ندیده یکم کش و قوسی به بدنم دادم و پر انرژی صاف نشستم رو تخت امروز کاملا معلوم بود ازون روزایی میشه که کلی آتیش میسوزونم داشتم فکر میکردم اول اشک کیو دربیارم که دوستان چشمتون روز بد نبینه
جلوم یه صحنه دیدم خفن جیگر باقلوا لواشششک اصلا نابوووود آخه بگو لامصب نگفتم اون سیکس پکارو بپوشون من جنبه ندارم گفتم یا نگفتم ؟ نمیگه اول صبحی فکر دختر مردمو به سمت انحرافات و منکرات میکشونم آیا؟خلاصه قبل ازین که وجدانم هشت قسمتم کنه رفتم سر اصل مطلب والا این روزا کسی اعصاب نداره خب کجا بودم آها ارسلان جون رو کاناپه واسه خودش جولون میدادااا نصفشم از کاناپه بیرون بود بچم آخییی اگه کتی جون ببینه چه بلاهایی که سر پسرش نمیارم بدبخت کپ میکنه از رو تخت پریدم پایین و رفتم دشوری بعد از انجام عملیات مربوطه اومدم لباسامو عوض کنم لامصب هی این چشام میلرخید سمت این ارسلان هی وجدانم میزد تو سرم بابا خوب خوشگله دیگه مدیونه کسی فکر کنه من هیزما گفته باشم با هزار تا فرضیه و نتیجه گیری بلاخره یه شاوار لی لوله تفنگی نود سانتی
پوشیدم و یه بلیز آستین سه ربع سفید جذب موهامم فقط با کلیپس جمع کردم بالای سرم رفتم جلوآیینه قدی اتاق و کلا خودمو دید زدم
۲.۴k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.