فروختن پارت¹↓
فروختن پارت¹↓
همه چیز از فروختن شروع شد...فروختن یه وسیله نه فروختنِ...
سلام من ا/ت هستم و ¹⁸ سالمه و بابام تو کلوپ کار میکنه و مادرم خدمتکار هست و منم چون میدونستم اونقدر پول نداریم که برم دانشگاه ترک تحصیل کردم و الان توی آرایشگاه شروع به کار کردم و فقط به خواهر کوچک که مدرسه میره
ویو ا/ت
ساعت ⁷ عصر بود که برگشتم خونه یه دوش گرفتم و روی تخت خوابیدم
*ویو پدر ا/ت*
توی کلوپ بودم که رئیسم اومد بهم گفت میز شماره ⁹ کارم دارن.رفتم نزدیک تعیظیم کردم و گفتم سفارشی داشتین؟!
علامت ها
(کوک-پدر ا/ت ~)
*ویو کوک*
*جانگ* بهم گفته بود که نامگ (پدر ا.ت)یه دختر داره که خیلی خوشگله اما چون اون به همه دخترا میگه خوشگل حرفشو باور نکردم تا اینکه امروز توی ماشین باهم بودیم که جانگ بهم گفت اون دختره توی تاکسی همون دختری که بهت گفتم واقعا خیلی خوشگل بود
*ویو پدر ا/ت*
جانگ.سلام نامگ بیا بشین یکم باهم صحبت کنیم
صندلی رو عقب کشیدم و نشستم
~بفرمایید
-تا جایی که میدونم اوضاع مالیت خوب نیست
سرمو انداختم پایین...بله درسته
-من میتونم کمکت کنم
~واقعا؟
-اوهوم ولی در عوض یچی میخوام
~خودتون میدونید من چیزی ندارم
-برعکس تو یه چیز خیلی با ارزش داری
~دربارع چی حرف میزنید؟
-دخترت...ا/ت
~چی...شما میخواهید دخترمو بهتون تا بهم پول بدید؟
-اره
~مناین کارو نمیکنم
و چون وقت کاریم تموم شده بود لباسامو عوض کردم و رفتم
*ویو لی(مادر ا/ت)*
روی مبل نشسته بودم دخترا خواب بودن
داشتم تلویزیون میدیم که نامگ با عصبانیت اومد خونه و در و محکم بست
لی:هیششش یواش لیسا(خواهر ا.ت) و ا.ت خوابن چیشدع
~لی
(علامت لی°)
°چیه
~من خیلی بدبختم و زد زیررین
رفتم بغلش کردم
°نه اینجوری نیست
~اونقد بدبختم که بهم پیشنهاد میدن دخترمو بفروش و بجاش پول بگیرم
°چی کی این پیشنهادو داده؟!
همه چی رو توضیح داد
*ویو ا.ت*
خواب بودم که با صدای حرفای مامان بابام از خواب بیدار شدم و رفتم پایین(علامت+)
+مامان چیشده
~چیزی نیست
+بابا گریه کردی
اومد منو بغل کرد و
~دوست دارم دختر
+منم دوست دارم
مامانم تلویزیون و خاموش کرد
°خب بریم بخوابیم
+اما من خوابم نمیاد
°معلومه از ساعت ⁷ تا ¹² بخوابی دیگه خوابت نمیاد
°اییی خدارو شکر فردا آرایشگاه تعطیله
~من رفتم بخوابم شب بخیر
*ویو هنوزم ا/ت*
رفتم توی حیاط نشستم و به ستاره ها نگا کردم
*ویو کوک*
از اون موقعی که ا/ت رو تو ماشین دیدم از فکرم بیرون نمیرفت اون واقعا زیبا بود جانگ هم درباره اش تحقیق کرده بود اون دختر با همه فرق میکرد...اون بخاطر اوضاع مالیشون ترک تحصیل کرد و با همین فکرا خوابم برد
*ویو ا/ت*
ساعت ³اومدم توی اتاق و چشمامو بستم و خوابیدم
همه چیز از فروختن شروع شد...فروختن یه وسیله نه فروختنِ...
سلام من ا/ت هستم و ¹⁸ سالمه و بابام تو کلوپ کار میکنه و مادرم خدمتکار هست و منم چون میدونستم اونقدر پول نداریم که برم دانشگاه ترک تحصیل کردم و الان توی آرایشگاه شروع به کار کردم و فقط به خواهر کوچک که مدرسه میره
ویو ا/ت
ساعت ⁷ عصر بود که برگشتم خونه یه دوش گرفتم و روی تخت خوابیدم
*ویو پدر ا/ت*
توی کلوپ بودم که رئیسم اومد بهم گفت میز شماره ⁹ کارم دارن.رفتم نزدیک تعیظیم کردم و گفتم سفارشی داشتین؟!
علامت ها
(کوک-پدر ا/ت ~)
*ویو کوک*
*جانگ* بهم گفته بود که نامگ (پدر ا.ت)یه دختر داره که خیلی خوشگله اما چون اون به همه دخترا میگه خوشگل حرفشو باور نکردم تا اینکه امروز توی ماشین باهم بودیم که جانگ بهم گفت اون دختره توی تاکسی همون دختری که بهت گفتم واقعا خیلی خوشگل بود
*ویو پدر ا/ت*
جانگ.سلام نامگ بیا بشین یکم باهم صحبت کنیم
صندلی رو عقب کشیدم و نشستم
~بفرمایید
-تا جایی که میدونم اوضاع مالیت خوب نیست
سرمو انداختم پایین...بله درسته
-من میتونم کمکت کنم
~واقعا؟
-اوهوم ولی در عوض یچی میخوام
~خودتون میدونید من چیزی ندارم
-برعکس تو یه چیز خیلی با ارزش داری
~دربارع چی حرف میزنید؟
-دخترت...ا/ت
~چی...شما میخواهید دخترمو بهتون تا بهم پول بدید؟
-اره
~مناین کارو نمیکنم
و چون وقت کاریم تموم شده بود لباسامو عوض کردم و رفتم
*ویو لی(مادر ا/ت)*
روی مبل نشسته بودم دخترا خواب بودن
داشتم تلویزیون میدیم که نامگ با عصبانیت اومد خونه و در و محکم بست
لی:هیششش یواش لیسا(خواهر ا.ت) و ا.ت خوابن چیشدع
~لی
(علامت لی°)
°چیه
~من خیلی بدبختم و زد زیررین
رفتم بغلش کردم
°نه اینجوری نیست
~اونقد بدبختم که بهم پیشنهاد میدن دخترمو بفروش و بجاش پول بگیرم
°چی کی این پیشنهادو داده؟!
همه چی رو توضیح داد
*ویو ا.ت*
خواب بودم که با صدای حرفای مامان بابام از خواب بیدار شدم و رفتم پایین(علامت+)
+مامان چیشده
~چیزی نیست
+بابا گریه کردی
اومد منو بغل کرد و
~دوست دارم دختر
+منم دوست دارم
مامانم تلویزیون و خاموش کرد
°خب بریم بخوابیم
+اما من خوابم نمیاد
°معلومه از ساعت ⁷ تا ¹² بخوابی دیگه خوابت نمیاد
°اییی خدارو شکر فردا آرایشگاه تعطیله
~من رفتم بخوابم شب بخیر
*ویو هنوزم ا/ت*
رفتم توی حیاط نشستم و به ستاره ها نگا کردم
*ویو کوک*
از اون موقعی که ا/ت رو تو ماشین دیدم از فکرم بیرون نمیرفت اون واقعا زیبا بود جانگ هم درباره اش تحقیق کرده بود اون دختر با همه فرق میکرد...اون بخاطر اوضاع مالیشون ترک تحصیل کرد و با همین فکرا خوابم برد
*ویو ا/ت*
ساعت ³اومدم توی اتاق و چشمامو بستم و خوابیدم
۷.۰k
۱۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.