‹☆When he was your friend's brother2☆›
‹☆When he was your friend's brother2☆›
‹☆part_¹⁷☆›
ات: منم خوشحالم
م/ج: پیش مامان بابات رفتی
ات: نه.... جونگکوک گفت اپل بیام پیش شما بعد بریم اونجا
م/ج: خوب کردین
۲ساعت بعد
جیا: مامان
ات: بله
جیا: خوابم میاد
ات: باش الان میریم
جیا: باش
ات: جونگکوک
جونگکوک: بله
ات: جیا خوابش میاد بریم دیگه....
جونگکوک: باش
بلند شدیم
م/ج: کجا
ات: جیا خوابش میاد دیگه بریم مزاحم نشیم
ب/ج: خب... خوشحال شدم از دیدنتون مخصوصا ات
ات: منم خوشحال شدم
خداحافظی کردیم... رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت عمارت... خب... خیلی خوشحال شدم دیدمشون مخصوصا لیا جیا هم باهاشون خوبه ببینم با مامان بابا من چطور میشه....... رسیدیم پیاده شدیم از ماشین و رفتم داخل عمارت جیا رو بردم، اتاقش لباسش و عوض کردم مسواکش و زد و خوابید... منم رفتم از اتاق بیرون و وارد اتاق خودم و جونگکوک شدم جونگکوک لباس هاش و عوض کرده بود و رو تخت بود منم لباسام و توی حمام عوض کردم و اومدم بیرون و روی تخت دراز کشیدم
جونگکوک: چرا رفتی تو حموم
ات: خب تو میدی
جونگکوک: خب میدیدم مگه قبلا ندیدم
ات: یااا
یهو جونگکوک اومد و روم خی*مه زد
ات: جونگکوک چیکار میکنی
جونگکوک: کاری که خیلی وقته انجام ندادم
یهو شروع کرد به بو*سیدن ل*بام و (اسمات)
جونگکوک ویو
صبح زود از خواب بلند شدم..... ات تو بغلم بود و سرش رو سینم.... موهاش و نوازش کردم..... اون خیلی خوشگله..... یهو دیدم تکون خورد و بیدار شد
جونگکوک: بیدار شدی
ات: اوهوم
جونگکوک: درد داری
ات: یکم
جونگکوک: بریم حموم بیایم... میریم پایین بهت مسکن مید
ات:باش
‹☆part_¹⁷☆›
ات: منم خوشحالم
م/ج: پیش مامان بابات رفتی
ات: نه.... جونگکوک گفت اپل بیام پیش شما بعد بریم اونجا
م/ج: خوب کردین
۲ساعت بعد
جیا: مامان
ات: بله
جیا: خوابم میاد
ات: باش الان میریم
جیا: باش
ات: جونگکوک
جونگکوک: بله
ات: جیا خوابش میاد بریم دیگه....
جونگکوک: باش
بلند شدیم
م/ج: کجا
ات: جیا خوابش میاد دیگه بریم مزاحم نشیم
ب/ج: خب... خوشحال شدم از دیدنتون مخصوصا ات
ات: منم خوشحال شدم
خداحافظی کردیم... رفتیم سوار ماشین شدیم و حرکت کردیم سمت عمارت... خب... خیلی خوشحال شدم دیدمشون مخصوصا لیا جیا هم باهاشون خوبه ببینم با مامان بابا من چطور میشه....... رسیدیم پیاده شدیم از ماشین و رفتم داخل عمارت جیا رو بردم، اتاقش لباسش و عوض کردم مسواکش و زد و خوابید... منم رفتم از اتاق بیرون و وارد اتاق خودم و جونگکوک شدم جونگکوک لباس هاش و عوض کرده بود و رو تخت بود منم لباسام و توی حمام عوض کردم و اومدم بیرون و روی تخت دراز کشیدم
جونگکوک: چرا رفتی تو حموم
ات: خب تو میدی
جونگکوک: خب میدیدم مگه قبلا ندیدم
ات: یااا
یهو جونگکوک اومد و روم خی*مه زد
ات: جونگکوک چیکار میکنی
جونگکوک: کاری که خیلی وقته انجام ندادم
یهو شروع کرد به بو*سیدن ل*بام و (اسمات)
جونگکوک ویو
صبح زود از خواب بلند شدم..... ات تو بغلم بود و سرش رو سینم.... موهاش و نوازش کردم..... اون خیلی خوشگله..... یهو دیدم تکون خورد و بیدار شد
جونگکوک: بیدار شدی
ات: اوهوم
جونگکوک: درد داری
ات: یکم
جونگکوک: بریم حموم بیایم... میریم پایین بهت مسکن مید
ات:باش
۲۷.۵k
۲۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.