خون آشام بسکت بالیست P2
خون آشام بسکتبالیست
P2
ویو ا.ت :
وای چه پارک عجیبیه.
چرا هیچ وسایل بازی نداره؟
چرا همه سنی هستند ؟
مادر ا.ت: ا.ت تو برو اونجا بشین تا ما برگردیم .
ا.ت : باشه مامان
ویو ادمین :
پدر و مادر ا.ت رفتند تا به مدیر اونجاع اطلاع بدن و چند تا فرم پرم کنن. ( هیچی از یتیم خونه سر در نمی آورم🤣)
ا.ت هم یواشکی رفت پیش مادر و پدرش که دید دارن با یکی حرف می زنن. حرف هاشون :
مادر ا.ت : خوبه پس دیگه آن اینجا زندگی می کنه ؟
خانم لی : بله ، ولی هر وقت سنشون به ۱۸ سال رسید ، باید از اینجا بره .
پدر ا.ت : خب پس که اینطور .ما بریم ا.ت رو بیاریم و بعدش بریم.
خانم لی : چشم
ویو ا.ت :
وای چه خوب قراره با مامان و بابام و داداشیم ، اینجا زندگی کنیم ؟
ویو ادمین
و پدر مادر آ.ت و سجونگ رفتند
ویو ا.ت چند سال بعد : الان ۱۱ سالمه و هر جور شده باید از آینجا برم . پس من و دوستم یورا ،نقشه کشیدیم که ساعت ۱۱ شب فرار کنیم درست مثل سن من و یورا.
و از اون جای کوفتی خلاص شدیم .
پایان فلش بک
✨✨✨✨✨✨✨
P2
ویو ا.ت :
وای چه پارک عجیبیه.
چرا هیچ وسایل بازی نداره؟
چرا همه سنی هستند ؟
مادر ا.ت: ا.ت تو برو اونجا بشین تا ما برگردیم .
ا.ت : باشه مامان
ویو ادمین :
پدر و مادر ا.ت رفتند تا به مدیر اونجاع اطلاع بدن و چند تا فرم پرم کنن. ( هیچی از یتیم خونه سر در نمی آورم🤣)
ا.ت هم یواشکی رفت پیش مادر و پدرش که دید دارن با یکی حرف می زنن. حرف هاشون :
مادر ا.ت : خوبه پس دیگه آن اینجا زندگی می کنه ؟
خانم لی : بله ، ولی هر وقت سنشون به ۱۸ سال رسید ، باید از اینجا بره .
پدر ا.ت : خب پس که اینطور .ما بریم ا.ت رو بیاریم و بعدش بریم.
خانم لی : چشم
ویو ا.ت :
وای چه خوب قراره با مامان و بابام و داداشیم ، اینجا زندگی کنیم ؟
ویو ادمین
و پدر مادر آ.ت و سجونگ رفتند
ویو ا.ت چند سال بعد : الان ۱۱ سالمه و هر جور شده باید از آینجا برم . پس من و دوستم یورا ،نقشه کشیدیم که ساعت ۱۱ شب فرار کنیم درست مثل سن من و یورا.
و از اون جای کوفتی خلاص شدیم .
پایان فلش بک
✨✨✨✨✨✨✨
۲۶۷
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.