که𐇽کشا𝇁⃘نِ چش݁ꨲمانش
که𐇽کشا𝇁⃘نِ چش݁ꨲمانش
پارت ۵
پرش زمانی قبل اینکه ا.ت قهوه ببره..
ویو هیونجین..
*میتونم بیام تو اوپاا؟(با عشوه و لوس)
(هیونجین تو ذهنش باز این هرزه)
_بیا تو(سرد)
(اسم اون دختره رینا بود..رینا..یدفعه پرید بغلم)
_ایی دختره ی هرزه داری چه غلطی میکنی؟(عصبی
*اا اوپا ما قراره ازدواج کنیم..
_این رویای کوفتی توعه...بگو چی میخوای؟
*خوب راستش دیشب که توی اتاق اون دختره بودی اها..ا.ت..الان دیدم داشت توی قهوه ات سم میریخت..
_ببین برات بد میشه اگه دروغ گفته باشی
*دروغ نمیگم..اصلا خودت ببین..قهوه رو که آورد بو کن..هنوز سم خوب حل نشده..وقتی بو کنی متوجه میشی..حتی رنگ قهوه..رنگ قهوه به شدت سیاهه..اگه هم باور نمیکنی..قهوه رو بریز زمین..اون وقت رنگش تغییر میکنه
پرش زمانی به حال
ویو ا.ت
وارد اتاق ارباب شدم..
+سلام قهوه تون رو آوردم.. (داشتم از در خارج میشدم که یه دفعه قلبم برای یه لحظه وایساد)
_دختره ی هر*زههه(با داد)حالا میخوای منو مسموم کنی؟دارم برات.
+چ.چی ا.ارباب منظورتون ..
(منو محکم چسبوند به دیوار)
_که منظورمو متوجه نمیشی؟فکر میکنی آنقدر احمقم؟توی احمق...تو توی قهوه سم ریختی؟برای کشتن من؟(با داد)
+(اشک از چشمام سرازیر شد)ا.ارباب م.من کاری نکردم قسم میخورم..
_(خواست من و بزنه که نتونست)من ...من چرا باید دلم و به یکی مثل تو میدادم؟(صدای شکستن قلبش رو میشندم)
+ارباب من...قسم میخورم کاری نکردم..
_(من و ول کرد و با گوشیش زنگ زد به یکی از بادیگارد ها
_دوربینارو چک کن ببین کسی توی قهوه سم ریخته یا نه..زود بهم خبر برسون..(بعد هم قطع کرد و رو به من کرد)وای به حالت اگه دروغ گفته باشی..اصلا اصلا کی به تو گفته پاشی لباس خدمتکار ها رو بپوشی کار کنی؟
+ه.همون دختره ..رینا..اون بهم گفت
_(زیر لب گفت)لباست خیلی باز نی؟
+چی؟
_هیچی(سرد)
_(گوشیش زنگ خورد)بله؟
^ارباب کاره اون ......
پارت ۵
پرش زمانی قبل اینکه ا.ت قهوه ببره..
ویو هیونجین..
*میتونم بیام تو اوپاا؟(با عشوه و لوس)
(هیونجین تو ذهنش باز این هرزه)
_بیا تو(سرد)
(اسم اون دختره رینا بود..رینا..یدفعه پرید بغلم)
_ایی دختره ی هرزه داری چه غلطی میکنی؟(عصبی
*اا اوپا ما قراره ازدواج کنیم..
_این رویای کوفتی توعه...بگو چی میخوای؟
*خوب راستش دیشب که توی اتاق اون دختره بودی اها..ا.ت..الان دیدم داشت توی قهوه ات سم میریخت..
_ببین برات بد میشه اگه دروغ گفته باشی
*دروغ نمیگم..اصلا خودت ببین..قهوه رو که آورد بو کن..هنوز سم خوب حل نشده..وقتی بو کنی متوجه میشی..حتی رنگ قهوه..رنگ قهوه به شدت سیاهه..اگه هم باور نمیکنی..قهوه رو بریز زمین..اون وقت رنگش تغییر میکنه
پرش زمانی به حال
ویو ا.ت
وارد اتاق ارباب شدم..
+سلام قهوه تون رو آوردم.. (داشتم از در خارج میشدم که یه دفعه قلبم برای یه لحظه وایساد)
_دختره ی هر*زههه(با داد)حالا میخوای منو مسموم کنی؟دارم برات.
+چ.چی ا.ارباب منظورتون ..
(منو محکم چسبوند به دیوار)
_که منظورمو متوجه نمیشی؟فکر میکنی آنقدر احمقم؟توی احمق...تو توی قهوه سم ریختی؟برای کشتن من؟(با داد)
+(اشک از چشمام سرازیر شد)ا.ارباب م.من کاری نکردم قسم میخورم..
_(خواست من و بزنه که نتونست)من ...من چرا باید دلم و به یکی مثل تو میدادم؟(صدای شکستن قلبش رو میشندم)
+ارباب من...قسم میخورم کاری نکردم..
_(من و ول کرد و با گوشیش زنگ زد به یکی از بادیگارد ها
_دوربینارو چک کن ببین کسی توی قهوه سم ریخته یا نه..زود بهم خبر برسون..(بعد هم قطع کرد و رو به من کرد)وای به حالت اگه دروغ گفته باشی..اصلا اصلا کی به تو گفته پاشی لباس خدمتکار ها رو بپوشی کار کنی؟
+ه.همون دختره ..رینا..اون بهم گفت
_(زیر لب گفت)لباست خیلی باز نی؟
+چی؟
_هیچی(سرد)
_(گوشیش زنگ خورد)بله؟
^ارباب کاره اون ......
۱۱۵
۰۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.