ولیعهد بزرگ کره
پارت ۱۱
ویو ته
دختر های زیادی همراره خانوادت هاشون اومده بودن....از پنجره اتاقم به بیرون نگاه کردم...اما هیچ جا جیانگ ا.ت رو ندیدم.....که روی یه کالسکه پرچم خانواده جیانگ رو دیدم...اول دوک و دختر بزرگش از کالسکه پیاده شدن تا ا.ت پیاده شد....زن و مرد دختر و پسر همه به سمتشون برگشتن...حق داشتن جیانگ ا.ت به عنوان زیباترین دختر قلمرو معرفی شده بود محو صورته زیبای ا.ت بودم که با صدای خدمتکارا و شنیدن اینکه مراسم داره شروع میشه از پنجره دل کندم و به سمت در اتاقم راه افتادم.....
ویو ا.ت
به قصر رسیدیم...من آخرین نفر از کالسکه پیاده شدم به نگاه های خیره مردم عادت کرده بودم....بی توجه بهشون به سمت در اصلی قصر رفتیم و وارد شدیم...بعد از طی کردن مسیر های پیچ در پیچ به در سالن رسیدیم....اسم هامون رو خوندن و در رو برامون باز کردن...هنوز از اعضای خانواده سلطنتی کسی نیومده بود پس میشد گفت راحت بودیم....آخرین نفرات هم اومدن و بعد نیم ساعت ولیعهد وارد سالن شد....چشمام از تعجب گرد شده بود.....ولیعهد همون پسر جذابی بود که کنار برکه دیده بودم...واقعا این برام خوشحال کننده بود....رفت بالای پله روی صندلی مخصوصش نشست و از بالا همه رو نگاه میکرد....چشمش به من و خورد و چشم تو چشم شدیم....بهم لبخند ملیحی زد و از شدت خجالت سرم رو پایین انداختم و زیر چشمی بهش نگاه میکردم....معلوم بود که داره از خنده میترکه....ولی اونجا نمیشد بلند بلند بخنده پس سعی کرد خودش رو کنترل کنه پادشاه و ملکه و پرنس جین وارد شدن همه تعظیم کردن(برای ته هم تعظیم کردنا گفتم بدونید) اونها هم رفتن سر جاهاشون نشستن و بعد از سخنرانی بلند بالای پادشاه جمله اش توجه هم رو جلب کرد
پ. امروز اینجا جمع شدیم تا ولیعهد بتونه همسر آینده اش رو انتخاب کنه....بیایید مراسم رقص رو شروع کنیم.... اول از ولیعهد میخوام همسرش رو انتخاب کنه......موسیقی
پ. تهیونگ برو پایین پیشنهاد رقص و باقیش فرمالیته هست ....(آروم)
-ممنونم پدر(آروم)
ویو ته
از پله ها پایین رفتم...از هر دختری که رد میشدم ناامید و پشیمون میشد...همه فکر میکردن از انتخابیه که من همینجوری گرفتم اما نمیدونستن دختر رویاهام دختر گریونیه که از خونه فرار میکنه.....رسیدم به خانواده جیانگ....چهره کیوت و خواستنی ا.ت دیوونم میکرد...دستم رو دراز کردم
-افتخار رقص میدید بانوی من؟
ب....بله ا....اعلاحضرت
دستش رو دوی دستم گذاشت همه پارتنر هاشون رو انتخاب کردن و رقص شروع شد سکوت حاکم بود که
شما....همون مرد....کنار برکه بودید؟
-بله خودم بودم....مثل اینکه ازم میترسیدی!
+آ......
ادامه دارد
ویو ته
دختر های زیادی همراره خانوادت هاشون اومده بودن....از پنجره اتاقم به بیرون نگاه کردم...اما هیچ جا جیانگ ا.ت رو ندیدم.....که روی یه کالسکه پرچم خانواده جیانگ رو دیدم...اول دوک و دختر بزرگش از کالسکه پیاده شدن تا ا.ت پیاده شد....زن و مرد دختر و پسر همه به سمتشون برگشتن...حق داشتن جیانگ ا.ت به عنوان زیباترین دختر قلمرو معرفی شده بود محو صورته زیبای ا.ت بودم که با صدای خدمتکارا و شنیدن اینکه مراسم داره شروع میشه از پنجره دل کندم و به سمت در اتاقم راه افتادم.....
ویو ا.ت
به قصر رسیدیم...من آخرین نفر از کالسکه پیاده شدم به نگاه های خیره مردم عادت کرده بودم....بی توجه بهشون به سمت در اصلی قصر رفتیم و وارد شدیم...بعد از طی کردن مسیر های پیچ در پیچ به در سالن رسیدیم....اسم هامون رو خوندن و در رو برامون باز کردن...هنوز از اعضای خانواده سلطنتی کسی نیومده بود پس میشد گفت راحت بودیم....آخرین نفرات هم اومدن و بعد نیم ساعت ولیعهد وارد سالن شد....چشمام از تعجب گرد شده بود.....ولیعهد همون پسر جذابی بود که کنار برکه دیده بودم...واقعا این برام خوشحال کننده بود....رفت بالای پله روی صندلی مخصوصش نشست و از بالا همه رو نگاه میکرد....چشمش به من و خورد و چشم تو چشم شدیم....بهم لبخند ملیحی زد و از شدت خجالت سرم رو پایین انداختم و زیر چشمی بهش نگاه میکردم....معلوم بود که داره از خنده میترکه....ولی اونجا نمیشد بلند بلند بخنده پس سعی کرد خودش رو کنترل کنه پادشاه و ملکه و پرنس جین وارد شدن همه تعظیم کردن(برای ته هم تعظیم کردنا گفتم بدونید) اونها هم رفتن سر جاهاشون نشستن و بعد از سخنرانی بلند بالای پادشاه جمله اش توجه هم رو جلب کرد
پ. امروز اینجا جمع شدیم تا ولیعهد بتونه همسر آینده اش رو انتخاب کنه....بیایید مراسم رقص رو شروع کنیم.... اول از ولیعهد میخوام همسرش رو انتخاب کنه......موسیقی
پ. تهیونگ برو پایین پیشنهاد رقص و باقیش فرمالیته هست ....(آروم)
-ممنونم پدر(آروم)
ویو ته
از پله ها پایین رفتم...از هر دختری که رد میشدم ناامید و پشیمون میشد...همه فکر میکردن از انتخابیه که من همینجوری گرفتم اما نمیدونستن دختر رویاهام دختر گریونیه که از خونه فرار میکنه.....رسیدم به خانواده جیانگ....چهره کیوت و خواستنی ا.ت دیوونم میکرد...دستم رو دراز کردم
-افتخار رقص میدید بانوی من؟
ب....بله ا....اعلاحضرت
دستش رو دوی دستم گذاشت همه پارتنر هاشون رو انتخاب کردن و رقص شروع شد سکوت حاکم بود که
شما....همون مرد....کنار برکه بودید؟
-بله خودم بودم....مثل اینکه ازم میترسیدی!
+آ......
ادامه دارد
۲.۳k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.