دوست برادرم 4...
ویو ا.ت
در همین حین که اون خودشون رو
معرفی می کردن در اتاق باز شد و
یه زن اومد تو فک کنم اسمش ایزابل بود
ایزابل: سلام ا.ت
+: سلام
هانسل رفت بیرون و بعد
نیم ساعت برگشت
هانسل: ملکه! (داد)
ایزابل: چی شده هانسل؟
هانسل: گروه خونخوار ها حمله کردن
ایزابل: جسی هانسل سریع بریم پایین
منم دارم میرم پیش پادشاه
جسی: چشم
+: م من تنها بمونم؟
جسی: اره باید تنها بمونی
فقط مواظب باش یه خونخوار یا اصیل
گازت نگیرم چون جفتشون میشی
+: ب باشه
جسی: خوبه
اون رفت بیرون من همینجوری مونده بودم
توی اتاق که صدای جنگ تموم شد و همه جا
آروم شد که در اتاق باز شد
اول فک کردم هانسل یا حسی یا ایزابلن اما نه
اون تهیونگ بود
_: تو به چه جرعتی تونستی فرار کنی (داد)
+: من فرار نکردم و با همون جرعتی که تو
به خودت دادی که بیای اینجا
_: هه ا.ت اعصابمو خورد نکن (داد)
+: اگه بکنم چی میشه مثلا؟
_: می خوای بدونی چی میشه .پوز خند.
+: اره
یهو منو کوبوند قد دیوار سرشو توی گردنم فرو کرد و
دندوناشو فرو کرد توی گردنم چی اون چی کار کرد
یعنی الان من جفتشم
+: اههههه تهیونگگگگگ (داد)
_: هوم؟
+: تو تو چی کار کردی؟
_: الان دیگه مال منی
سریع از اونجا فاصله گرفتم با تمام توانم می دویدم
که با سر خوردم به یکی اون جین بود چرا اینجوری
میشه
+: ج جین…
جین: ا.ت تو اینجا چیکار می کنی؟
+: من باید اینو ازت بپرسم
_: ا.ت؟ خوبی او سلام جین
جین: خوبی ته
+: ودف؟
نفسم تنگ شده بود به زور نفس میکشیدم
افتادم روی زمین که جین و ته متوجه شدن
جین و _: ا.ت خوبی؟
+: نفسم...بالا...نمیاد
_: جین برو دکتر رو بیار
جین: باش...
+: نه نیاز نیست من خوبم
_: اوکی
جین می تونی بری
جین: اره باید برم گرگینه ها مننظرمن
+: چی؟
و....
خماریییییی🙂
بچه ها میشه یکی بیاد پیوی
ادامه این فیکو با هم بسازیم ممنون💜🖇️
در همین حین که اون خودشون رو
معرفی می کردن در اتاق باز شد و
یه زن اومد تو فک کنم اسمش ایزابل بود
ایزابل: سلام ا.ت
+: سلام
هانسل رفت بیرون و بعد
نیم ساعت برگشت
هانسل: ملکه! (داد)
ایزابل: چی شده هانسل؟
هانسل: گروه خونخوار ها حمله کردن
ایزابل: جسی هانسل سریع بریم پایین
منم دارم میرم پیش پادشاه
جسی: چشم
+: م من تنها بمونم؟
جسی: اره باید تنها بمونی
فقط مواظب باش یه خونخوار یا اصیل
گازت نگیرم چون جفتشون میشی
+: ب باشه
جسی: خوبه
اون رفت بیرون من همینجوری مونده بودم
توی اتاق که صدای جنگ تموم شد و همه جا
آروم شد که در اتاق باز شد
اول فک کردم هانسل یا حسی یا ایزابلن اما نه
اون تهیونگ بود
_: تو به چه جرعتی تونستی فرار کنی (داد)
+: من فرار نکردم و با همون جرعتی که تو
به خودت دادی که بیای اینجا
_: هه ا.ت اعصابمو خورد نکن (داد)
+: اگه بکنم چی میشه مثلا؟
_: می خوای بدونی چی میشه .پوز خند.
+: اره
یهو منو کوبوند قد دیوار سرشو توی گردنم فرو کرد و
دندوناشو فرو کرد توی گردنم چی اون چی کار کرد
یعنی الان من جفتشم
+: اههههه تهیونگگگگگ (داد)
_: هوم؟
+: تو تو چی کار کردی؟
_: الان دیگه مال منی
سریع از اونجا فاصله گرفتم با تمام توانم می دویدم
که با سر خوردم به یکی اون جین بود چرا اینجوری
میشه
+: ج جین…
جین: ا.ت تو اینجا چیکار می کنی؟
+: من باید اینو ازت بپرسم
_: ا.ت؟ خوبی او سلام جین
جین: خوبی ته
+: ودف؟
نفسم تنگ شده بود به زور نفس میکشیدم
افتادم روی زمین که جین و ته متوجه شدن
جین و _: ا.ت خوبی؟
+: نفسم...بالا...نمیاد
_: جین برو دکتر رو بیار
جین: باش...
+: نه نیاز نیست من خوبم
_: اوکی
جین می تونی بری
جین: اره باید برم گرگینه ها مننظرمن
+: چی؟
و....
خماریییییی🙂
بچه ها میشه یکی بیاد پیوی
ادامه این فیکو با هم بسازیم ممنون💜🖇️
۱۴.۳k
۱۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.