پارت ۵
رفتم تو اتاق دیگه گریه نکردم فقط داشتم فکر می کردم آخه مگه مافیا نیست چه ربطی به ما داره مگه بابام فقط شرکت نداشت چرا باید بیاد با یه مشت مافیا در بیوفته ها یا اصلا چرا خونواده شو کشته اصلا چرا من آنقدر ساده بودم که اومدم پیشه این ها همینجوری رو تخت دراز کشیده بودم گشنم شده بود گفتم برم یه چی وردارم بخورم یه بشقاب پره شیرینی بود همونو ورداشتم میخواستم برم تو اتاقم که یدفعه صدایی از پشتم اومد
_نیومدی اینجا بخوری بخوابی الان اجتماعی میاد بهت میگه روال زندگی جدیدتو
+باش
ای خدا مگه چیکار کردم شیرینی ورداشتم خب گشنمه نه ناهار خوردم الان هم ساعت هشته شبه شام خم ندادن بهمون همینجوری داشتم غر میزدم که یه دفعه یه خانم تقریبا میانسالی اومد تو
+سلام
*سلام دخترم باید چند تا چیز و بهت بگم خوب گوش کن چون اگه انجام ندی ارباب بد تنبیه میکنه فهمیدی
+بله
*خب گوش کن از این به بعد ساعت ۶ صبح پامیشی و کاره خونه میکنی هرچیزی که من بگم با ارباب و خانوادش و دوستانش نمیبینی و غذا نمی خوری فقط هم باید بگی چشم ارباب فهمیدی این لباس هارو هم بپوش الان هم بیا واسه شام کمک
+باش
_نیومدی اینجا بخوری بخوابی الان اجتماعی میاد بهت میگه روال زندگی جدیدتو
+باش
ای خدا مگه چیکار کردم شیرینی ورداشتم خب گشنمه نه ناهار خوردم الان هم ساعت هشته شبه شام خم ندادن بهمون همینجوری داشتم غر میزدم که یه دفعه یه خانم تقریبا میانسالی اومد تو
+سلام
*سلام دخترم باید چند تا چیز و بهت بگم خوب گوش کن چون اگه انجام ندی ارباب بد تنبیه میکنه فهمیدی
+بله
*خب گوش کن از این به بعد ساعت ۶ صبح پامیشی و کاره خونه میکنی هرچیزی که من بگم با ارباب و خانوادش و دوستانش نمیبینی و غذا نمی خوری فقط هم باید بگی چشم ارباب فهمیدی این لباس هارو هم بپوش الان هم بیا واسه شام کمک
+باش
۶.۲k
۱۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.