ازدواج اجباری part 12
(ویو ا. ت)
واییی خاک تو سرم باسد بزم خودمو گم و گور کنم که پیدام نکنه آخه ا. ت اسکل مشنگ یه لحظه نمیتونی دهنت رو باز نکنی حالا چه خاکی تو سرم بریزم هااااا فهمیدم زنگ میزنم به لارا و به دوست های جیمین میگم شام دعوتن وای خدا زنگ زدم به همشون گفتم بیان امشب واسه شام بعدشم خودم غذا رو حاضر کردم چون ساعت ۶:۵٠عصر بود
(پرش زمانی به شب)
خب خب همه چی حاظره رفتم یه دوش ۵ مینی گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و بالا بستم و لباس پوشیدم یه آرایش در حد رژ و ریمل انجام دادم و رفتم پایین که زنگ خونه رو زدن در رو باز کردم دیدم همه اومدن بهشون سلام کردم و اومدن داخل نشستن روی کاناپه منم رفتم از شون پذیرایی کردم و حسابی گرم صحبت بودیم که یکی در زد و رفتم در رو باز کردم دیدم جیمینه و اومد داخل و گفت
_ سلام
+سلام
_ خب خب ببینم باید اون کاری که میکردم رو انجا
حرفش نصفه موند وقتی پسرا رو دید وگفت
_ ا. ت چرا پسرا اینجان... این دختره کیه
+همشون رو دعوت کردم شام بیان خونه و اون دختره لارا هست دوست صمیمیم
_ نظر منم پرسیدی
+ زیاد مهم نیست حوصلم سررفته بود تازه قراره شب هم بمونن
_ دیگه چی
+ همینا بودن
_نه خیر اونا نمیمونن
+ میمونن
_نه
~ شما دارین چیکار میکنین
+ها... هیچی
بعدش رفتیم داخل و جیمین رفت لباساش رو عوض کنه منم بهش چشم غره رفتم و رفت لباساش رو عوض کرد و برگشت
(پرش زمانی به بعد شام)
همه دیگه میخواستن برن و منم میخواستم بگم که بمونن که جیمین نیشکون ازم گرفت که دهنم رو بستم بعدش از همه خداحافظی کردیم و رفتن که جیمین گفت
_ خب خب حالا کاملا تنها شدیم
+ جیمین توروخدا نکن
_ من نیازت دارم
+ ولی من نمیتونم
_ اگه من بخوام تو هم باید از من اطاعت کنی
+نه.... ببخشید از دهنم پرید از قسط اون حرف رو نزدم
_باشه اگر دلت نمیخواد کاری باهات ندارم (کمی بغض و آروم)
+ تو میخوای گریه کنی
_ آره آره میخوام گریه کنم چون من عاشقت شدم لعنتی میدونی من روانی فقط عاشقتم اگر عاشق شدن جرمه پس باید...
حرفش با قرار گرفتن لبام روی لباش نصفه موند اولش تعجب کرد ولی بعدش همراهی کرد بعد از ۱۰ دقیقه جدا شد و گفت
_ ا. ت عاشقتم
+ منم عاشقتم
و بعدش باهم رفتیم توی اتاق و پیش همدیگه توی بغل هم خوابیدیم
بچه ها این فیک دیگه داره به پایان میرسه واسه همین من سریعتر براتون آپلود میکنم و فیک بعدی هم آپ میکنم و راستی بهم بگید فیک بعدی از کی باشه 💜💜
واییی خاک تو سرم باسد بزم خودمو گم و گور کنم که پیدام نکنه آخه ا. ت اسکل مشنگ یه لحظه نمیتونی دهنت رو باز نکنی حالا چه خاکی تو سرم بریزم هااااا فهمیدم زنگ میزنم به لارا و به دوست های جیمین میگم شام دعوتن وای خدا زنگ زدم به همشون گفتم بیان امشب واسه شام بعدشم خودم غذا رو حاضر کردم چون ساعت ۶:۵٠عصر بود
(پرش زمانی به شب)
خب خب همه چی حاظره رفتم یه دوش ۵ مینی گرفتم و اومدم بیرون موهامو خشک کردم و بالا بستم و لباس پوشیدم یه آرایش در حد رژ و ریمل انجام دادم و رفتم پایین که زنگ خونه رو زدن در رو باز کردم دیدم همه اومدن بهشون سلام کردم و اومدن داخل نشستن روی کاناپه منم رفتم از شون پذیرایی کردم و حسابی گرم صحبت بودیم که یکی در زد و رفتم در رو باز کردم دیدم جیمینه و اومد داخل و گفت
_ سلام
+سلام
_ خب خب ببینم باید اون کاری که میکردم رو انجا
حرفش نصفه موند وقتی پسرا رو دید وگفت
_ ا. ت چرا پسرا اینجان... این دختره کیه
+همشون رو دعوت کردم شام بیان خونه و اون دختره لارا هست دوست صمیمیم
_ نظر منم پرسیدی
+ زیاد مهم نیست حوصلم سررفته بود تازه قراره شب هم بمونن
_ دیگه چی
+ همینا بودن
_نه خیر اونا نمیمونن
+ میمونن
_نه
~ شما دارین چیکار میکنین
+ها... هیچی
بعدش رفتیم داخل و جیمین رفت لباساش رو عوض کنه منم بهش چشم غره رفتم و رفت لباساش رو عوض کرد و برگشت
(پرش زمانی به بعد شام)
همه دیگه میخواستن برن و منم میخواستم بگم که بمونن که جیمین نیشکون ازم گرفت که دهنم رو بستم بعدش از همه خداحافظی کردیم و رفتن که جیمین گفت
_ خب خب حالا کاملا تنها شدیم
+ جیمین توروخدا نکن
_ من نیازت دارم
+ ولی من نمیتونم
_ اگه من بخوام تو هم باید از من اطاعت کنی
+نه.... ببخشید از دهنم پرید از قسط اون حرف رو نزدم
_باشه اگر دلت نمیخواد کاری باهات ندارم (کمی بغض و آروم)
+ تو میخوای گریه کنی
_ آره آره میخوام گریه کنم چون من عاشقت شدم لعنتی میدونی من روانی فقط عاشقتم اگر عاشق شدن جرمه پس باید...
حرفش با قرار گرفتن لبام روی لباش نصفه موند اولش تعجب کرد ولی بعدش همراهی کرد بعد از ۱۰ دقیقه جدا شد و گفت
_ ا. ت عاشقتم
+ منم عاشقتم
و بعدش باهم رفتیم توی اتاق و پیش همدیگه توی بغل هم خوابیدیم
بچه ها این فیک دیگه داره به پایان میرسه واسه همین من سریعتر براتون آپلود میکنم و فیک بعدی هم آپ میکنم و راستی بهم بگید فیک بعدی از کی باشه 💜💜
۶.۱k
۱۶ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.