تهیونگ رو عقب کشید و گفت:تهیونگ گفتی امروز تو بخش اداری ک
تهیونگ رو عقب کشید و گفت:تهیونگ گفتی امروز تو بخش اداری کمپانی کار داری و تنهایی نمیتونی بری... دیرت نشده؟
مربی(هیونبین):کجا؟
کوک:یک
هیونبین:چی؟
کوک:دارم فضولا رو میشمارم تا الان یکی شد
شوگا:نه خوشم اومد ازش
هیونبین:سوال منو با جواب سوال... سوال منو با جواب سوال نکن نه چیز سوالم رو با سوال جواب نده.
کوک:به شما ربطی نداره بعدم شما کیش میشید؟
هیونبین:.....
ته که فرستی بهتر از این برای فرار ندید گفت:باشه بیا بریم ۱ ساعت دیگه برمیگردیم
کوک:بای😁
هیونبین:خدافظ😑
جیسو:نامجون اینا کی انقد صمیمی شدن؟؟
نامجون:واسه منم این عجیبه
کوک و ته پر راه پله:
کوک:ببخشید اگه بهت دست زدم موذب شدی
ته:نه اشکالی نداره... عادت کردم... ممنون بابت اینکه نجات دادی از این مخمصه
کوک با لبخندی جوری که داد میزد و میگفت خواهش میکنم نگاهش کرد و گفت:اون یارو چشه؟ چرا انقدر دور و بر تو میپلکه؟
ته که تعجب کرده بود در رو باز کرد و رفت بیرون و روبه رو نگاه کرد و اجازه داد تا جونگکوک صورت بی نقصشو که تو نور میدرخشید رو نگاه کنه و گفت:خب... نمیدونم.. زیاد بهم گیر میده کاری میکنه موذب باشم و خب کلا رو مخمه
کوک که به صورت ته زل زده بود گفت:واو یارو خیلی عجیب و روانیه...خب ولش کن بیا بریم یچی بخوریم و بعد هم برگردیم که به کلاس ووکال برسیم
ته:اوهوم باشه
۱ ساعت بعد بین دو کلاس یعنی ۳۰ دقیقه استراحت:
نامجون:به به دوتا جوون های مرموز ما هم اومدن
کوک:یاااا مرموز کدومه من فقط داشتم تهیونگ رو از دست اون دیوونه فراری میدادم
جین:کدوم روانی اینجا به جز تو ۱۰ تا روانیه دیگه هم هست یه نمونش سویون
سویون:ییاااااا چرااااا؟؟؟
جین:ناموسا خودتون بگید کی میاد وعده اول صبحشو ساندویچ کالباس میخوره؟
کوک و ته که یکم پیش همین رو خورده بودن به هم نگاه کردن و بعد کوک گفت:یه دیوونه مثل سویون
سویون:اهم اسکل جان از ۲ سال بزرگترم هاا
کوک:به چپم یعنی به چپم که به چپم
شوگا:آفرین آفرین تو بچه ی خوبی هستی
کوک:قربون داداش ما درس پس میدیم
ته:من میرم لباسم رو عوض کنم
جیمین:اوک من بعدش میرم
کوک:نه خیر بعدش منم*با اخم*
جیمین که یاد عضلات کوک افتاد سرش رو به تایید تکون داد
۳ تا ۴ دقیقه بعد
کوک:چرا انقد کارش طول کشید؟
نامجون:نمیدونم ولی دیدم هیونبین رفت تو
کوک اخم کرد و رفت سمت رختکن
جیهوپ:امیدوار بودم مثل تصوراتم نباشه ولی هست
لیسا دستش رو گذاشت رو شونه ی جی هوپ و گفت:نه داداش مثل تصورات منو تو نیست فقط باهم زود ساختن
جی هوپ با چشمای گرد نگاهش کرد و لیسا هم خندید و خندش باعث خنده ی همه شد
در رختکن:
هیونبین ته رو چسبونده بود به دیوار و دوتا دستاش رو گذاشته بود دو طرف جوری که ته نتونه تکون بخوره
ته:چ....چیکار می....میکنین مربی؟
مربی(هیونبین):کجا؟
کوک:یک
هیونبین:چی؟
کوک:دارم فضولا رو میشمارم تا الان یکی شد
شوگا:نه خوشم اومد ازش
هیونبین:سوال منو با جواب سوال... سوال منو با جواب سوال نکن نه چیز سوالم رو با سوال جواب نده.
کوک:به شما ربطی نداره بعدم شما کیش میشید؟
هیونبین:.....
ته که فرستی بهتر از این برای فرار ندید گفت:باشه بیا بریم ۱ ساعت دیگه برمیگردیم
کوک:بای😁
هیونبین:خدافظ😑
جیسو:نامجون اینا کی انقد صمیمی شدن؟؟
نامجون:واسه منم این عجیبه
کوک و ته پر راه پله:
کوک:ببخشید اگه بهت دست زدم موذب شدی
ته:نه اشکالی نداره... عادت کردم... ممنون بابت اینکه نجات دادی از این مخمصه
کوک با لبخندی جوری که داد میزد و میگفت خواهش میکنم نگاهش کرد و گفت:اون یارو چشه؟ چرا انقدر دور و بر تو میپلکه؟
ته که تعجب کرده بود در رو باز کرد و رفت بیرون و روبه رو نگاه کرد و اجازه داد تا جونگکوک صورت بی نقصشو که تو نور میدرخشید رو نگاه کنه و گفت:خب... نمیدونم.. زیاد بهم گیر میده کاری میکنه موذب باشم و خب کلا رو مخمه
کوک که به صورت ته زل زده بود گفت:واو یارو خیلی عجیب و روانیه...خب ولش کن بیا بریم یچی بخوریم و بعد هم برگردیم که به کلاس ووکال برسیم
ته:اوهوم باشه
۱ ساعت بعد بین دو کلاس یعنی ۳۰ دقیقه استراحت:
نامجون:به به دوتا جوون های مرموز ما هم اومدن
کوک:یاااا مرموز کدومه من فقط داشتم تهیونگ رو از دست اون دیوونه فراری میدادم
جین:کدوم روانی اینجا به جز تو ۱۰ تا روانیه دیگه هم هست یه نمونش سویون
سویون:ییاااااا چرااااا؟؟؟
جین:ناموسا خودتون بگید کی میاد وعده اول صبحشو ساندویچ کالباس میخوره؟
کوک و ته که یکم پیش همین رو خورده بودن به هم نگاه کردن و بعد کوک گفت:یه دیوونه مثل سویون
سویون:اهم اسکل جان از ۲ سال بزرگترم هاا
کوک:به چپم یعنی به چپم که به چپم
شوگا:آفرین آفرین تو بچه ی خوبی هستی
کوک:قربون داداش ما درس پس میدیم
ته:من میرم لباسم رو عوض کنم
جیمین:اوک من بعدش میرم
کوک:نه خیر بعدش منم*با اخم*
جیمین که یاد عضلات کوک افتاد سرش رو به تایید تکون داد
۳ تا ۴ دقیقه بعد
کوک:چرا انقد کارش طول کشید؟
نامجون:نمیدونم ولی دیدم هیونبین رفت تو
کوک اخم کرد و رفت سمت رختکن
جیهوپ:امیدوار بودم مثل تصوراتم نباشه ولی هست
لیسا دستش رو گذاشت رو شونه ی جی هوپ و گفت:نه داداش مثل تصورات منو تو نیست فقط باهم زود ساختن
جی هوپ با چشمای گرد نگاهش کرد و لیسا هم خندید و خندش باعث خنده ی همه شد
در رختکن:
هیونبین ته رو چسبونده بود به دیوار و دوتا دستاش رو گذاشته بود دو طرف جوری که ته نتونه تکون بخوره
ته:چ....چیکار می....میکنین مربی؟
۲.۲k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.