فرشته در باطن شیطان پارت ۳
پارت ۳
با چیزی که دیدم مو به تنم سیخ شد اینجا یه خرابه ست یا خدا نکنه می خواد بلایی سرم بیاره نه شایدم می خواد تج*اوز کنه (داشم خوبی ) حالا هیچ گوهی نمیتونه بخوره رفتم داخل خرابه که با صورت شبیه کرکس جان مواجه شدم اونجا ۲ تا صندلی و یه میز کوچیک بود
جان:اهو پارک چه خبرا خیلی وقته ندیده بودم .
جیمین:خفه بابا زود زرتو بزن می خوام برم کار دارم
جان:باشه بابا بیا منو بخور
خب خب پارک جیمین همونطور که خودتم خوب میدونی امروز با مین و ا.ت قرارداد بستی .
جیمین:خب
جان:و مین داره برشکسته میشه نه
جیمین:توی خر از کجا می دونی نکنه ...
جان : افرین پارک من تو برشکستگی اونا نقش مهمی دارم
جیمین :مرتیکه ی عوضی ازم چی میخوای
جان:میخوام ا.ت رو از مین بخری و تا جایی که می تونی به بدترین حالت شکنجش بکن
جیمین:چی ؟؟ با اون دختر چی کار داری
جان: ا.ت کسیه که من و خرد کرد ما تو دانشگاه همکلاسی و رفیق هم بودیم من کم کم از اون خوشم اومد و جلوی کل کلاس بهش درخواست دادم اما اون تو روی بقیه من و خرد کرد و الان می خوام از اون ا.ت انتقام بگیرم مطمئنا از نظرتو اون رومخه نه ؟؟
جیمین:اره ولی به تو چه اشغال
جان:اگه این معامله رو قبول کنی هم اون دختره ی رو مخ و شکنجه میدی هم من دیگه کاری به تو ندارم نظرت چیه پارک ؟؟
می خواستم اولش به جان نه بگم ولی دیدم بدم نیستا من که از اون دختره خوشم نمییاد بنابراین گفتم : باشه قبوله
جان از جاش بلند شدو دستشو جلو اورد خب پارک همین فردا با پول به مین ا.ت رو می خری و میگی تا زمانی که پولو جور نکنه دخترشو بهش نمیدی فهمیدی ؟؟
جیمین :اره عین تو خر که نیستم
جان :میبینم خوشحال شدم از این معامله
بدونه اینکه دستشو بگیرم از کنارش رد شدم یه طعنه هم بهش زدم و سوار ماشین شدم و با خودم گفتم خب خب جیمین کلی کار داری و ماشینو روشن کردم
ویو جان :
بعد اینکه اون پارم احمق رفت( هوی به بچم فحش ندع احمقم خودتی ) با خودم گفتم ا.ت خانم بدبختت می کنم و خنده ای شیطانی کردم ( مثل این جادوگر پیر زشتا هستن ) جان : تو خفه نویسنده چقد زر می زنی حالا هم کاری می کنی ا.ت عذاب بکشه
( زاییدی عمو )
ویو ا.ت
اعصابم خرد بود بلند شدم گفتم شاید یه گردش با دوستام خوب باشه گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به رفیق صمیمیم لینا بعد چند بوق جواب داد
لینا: الو سلام
ا.ت:سلام لی لی خوبی
لینا :هعی به خر بگم می فهمه به تو می گم نمی فهمی نگو لی لی اخه
ا.ت:دوس دارم مشکل داری لف بده
لینا : اوکی حالا چی شده
ا.ت: لینا اعصابم خرده میای بریم دور دور بیرون
لینا:سر چی
ا.ت :حالا بهت می گم میای یا نه ؟؟
لینا :معلومع
ا.ت: پس نیم ساعت دیگه میام دنبالت باشه ؟؟
لینا : اوکی بای
ا.ت:بای
بعد قطع کردم بلند شدم حاضر شدم (استایل ا.ت اسلاید دوم )
و یه میکاپ ساده هم کردمو رفتم پایین
پرش زمانی به فردا صبح
ویو جیمین امروز باید با مین برم بادیگارد تحویل بگیریم زنگ زدم به مین چهوون
مین :بله ؟؟
جیمین:سلام اقای مین منم پارک جیمین
مین:اها شناختم بفرمایید کاری داشتین
جیمین:یادتونه که باید برای تحویل بادیگارد بریم
مین : اوه وای اصلا یادم نبود من میام
جیمین :فقط اقای مین
مین:بفرمایی
جیمین :می تونید دخترتون هم بیارید
مین :چرا
جیمین:توی جلسه ی دیروز ادعای شجاع بودن می کرد می خوام ببینم شجاع هست یا نه همونطور که خودش ادعا می کنه
مین:اما
ویو ا.ت
داستم حرفاشونو می شنیدم ( گوشی باباش رو بلند گو بود )
اون مرتیکه یالغوز با خودش چی فکر کرده رفتم و داد زدم هوی پارک منم میام می بینی من شجاعم یا نه
جیمین:ببینیم و تعریف کنیم خب من میبینمتون خدانگهدار
مین و ا.ت : خدافظ
قطم کردن
بابام گفت :
(پایان )
بچها کامنتا نرسیده بود یه کامنت و چند بار می ذاشتید اما چون ده نیستم اینو گذاشتم یه تک پارتی اسماتم می نویسم می ذارم برای بعدن
لایک : بالای ۷ تا
کامنت بالای دو تا نذارین : بالای ۵ تا
با چیزی که دیدم مو به تنم سیخ شد اینجا یه خرابه ست یا خدا نکنه می خواد بلایی سرم بیاره نه شایدم می خواد تج*اوز کنه (داشم خوبی ) حالا هیچ گوهی نمیتونه بخوره رفتم داخل خرابه که با صورت شبیه کرکس جان مواجه شدم اونجا ۲ تا صندلی و یه میز کوچیک بود
جان:اهو پارک چه خبرا خیلی وقته ندیده بودم .
جیمین:خفه بابا زود زرتو بزن می خوام برم کار دارم
جان:باشه بابا بیا منو بخور
خب خب پارک جیمین همونطور که خودتم خوب میدونی امروز با مین و ا.ت قرارداد بستی .
جیمین:خب
جان:و مین داره برشکسته میشه نه
جیمین:توی خر از کجا می دونی نکنه ...
جان : افرین پارک من تو برشکستگی اونا نقش مهمی دارم
جیمین :مرتیکه ی عوضی ازم چی میخوای
جان:میخوام ا.ت رو از مین بخری و تا جایی که می تونی به بدترین حالت شکنجش بکن
جیمین:چی ؟؟ با اون دختر چی کار داری
جان: ا.ت کسیه که من و خرد کرد ما تو دانشگاه همکلاسی و رفیق هم بودیم من کم کم از اون خوشم اومد و جلوی کل کلاس بهش درخواست دادم اما اون تو روی بقیه من و خرد کرد و الان می خوام از اون ا.ت انتقام بگیرم مطمئنا از نظرتو اون رومخه نه ؟؟
جیمین:اره ولی به تو چه اشغال
جان:اگه این معامله رو قبول کنی هم اون دختره ی رو مخ و شکنجه میدی هم من دیگه کاری به تو ندارم نظرت چیه پارک ؟؟
می خواستم اولش به جان نه بگم ولی دیدم بدم نیستا من که از اون دختره خوشم نمییاد بنابراین گفتم : باشه قبوله
جان از جاش بلند شدو دستشو جلو اورد خب پارک همین فردا با پول به مین ا.ت رو می خری و میگی تا زمانی که پولو جور نکنه دخترشو بهش نمیدی فهمیدی ؟؟
جیمین :اره عین تو خر که نیستم
جان :میبینم خوشحال شدم از این معامله
بدونه اینکه دستشو بگیرم از کنارش رد شدم یه طعنه هم بهش زدم و سوار ماشین شدم و با خودم گفتم خب خب جیمین کلی کار داری و ماشینو روشن کردم
ویو جان :
بعد اینکه اون پارم احمق رفت( هوی به بچم فحش ندع احمقم خودتی ) با خودم گفتم ا.ت خانم بدبختت می کنم و خنده ای شیطانی کردم ( مثل این جادوگر پیر زشتا هستن ) جان : تو خفه نویسنده چقد زر می زنی حالا هم کاری می کنی ا.ت عذاب بکشه
( زاییدی عمو )
ویو ا.ت
اعصابم خرد بود بلند شدم گفتم شاید یه گردش با دوستام خوب باشه گوشیمو برداشتم و زنگ زدم به رفیق صمیمیم لینا بعد چند بوق جواب داد
لینا: الو سلام
ا.ت:سلام لی لی خوبی
لینا :هعی به خر بگم می فهمه به تو می گم نمی فهمی نگو لی لی اخه
ا.ت:دوس دارم مشکل داری لف بده
لینا : اوکی حالا چی شده
ا.ت: لینا اعصابم خرده میای بریم دور دور بیرون
لینا:سر چی
ا.ت :حالا بهت می گم میای یا نه ؟؟
لینا :معلومع
ا.ت: پس نیم ساعت دیگه میام دنبالت باشه ؟؟
لینا : اوکی بای
ا.ت:بای
بعد قطع کردم بلند شدم حاضر شدم (استایل ا.ت اسلاید دوم )
و یه میکاپ ساده هم کردمو رفتم پایین
پرش زمانی به فردا صبح
ویو جیمین امروز باید با مین برم بادیگارد تحویل بگیریم زنگ زدم به مین چهوون
مین :بله ؟؟
جیمین:سلام اقای مین منم پارک جیمین
مین:اها شناختم بفرمایید کاری داشتین
جیمین:یادتونه که باید برای تحویل بادیگارد بریم
مین : اوه وای اصلا یادم نبود من میام
جیمین :فقط اقای مین
مین:بفرمایی
جیمین :می تونید دخترتون هم بیارید
مین :چرا
جیمین:توی جلسه ی دیروز ادعای شجاع بودن می کرد می خوام ببینم شجاع هست یا نه همونطور که خودش ادعا می کنه
مین:اما
ویو ا.ت
داستم حرفاشونو می شنیدم ( گوشی باباش رو بلند گو بود )
اون مرتیکه یالغوز با خودش چی فکر کرده رفتم و داد زدم هوی پارک منم میام می بینی من شجاعم یا نه
جیمین:ببینیم و تعریف کنیم خب من میبینمتون خدانگهدار
مین و ا.ت : خدافظ
قطم کردن
بابام گفت :
(پایان )
بچها کامنتا نرسیده بود یه کامنت و چند بار می ذاشتید اما چون ده نیستم اینو گذاشتم یه تک پارتی اسماتم می نویسم می ذارم برای بعدن
لایک : بالای ۷ تا
کامنت بالای دو تا نذارین : بالای ۵ تا
۶.۶k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.