ازدواج اجباری

ازدواج اجباری
خیلییی بابت دیر گذاشتنم معذرت میخوام این عذر خواهی برای کسانی که بنده رو سر گذاشتن فیک پاره کردن
بعد از بیمارستان رفتیم بیرون
توی ماشین باهم حرفی نزدیم حتی وقتی رفتیم خونه هم هیچ حرفی نزدیم روزا روزا میگذشت منم از علت بیکاریم به آجوما کمک میکردم یه روز وقتی داشتم میز رو تمیز میکردم آجوما بهم گفت : ا/ت
+بله؟؟(سرشو برگردوند به طرف صدا)
×امروز میتونی بجای من غذا رو برای آقای جونگکوک ببری ؟(خنده)
+چی...من...چرا خب بدین بسچی چیزی ببره (خنده مصنوعی )
×مشکل اینجاست ...ما گوشی یا تلفن یا فرد مورد نظر واسه اینکار رو نداریم غذا تو یخچال سمت راست گشو پایینه
ویو ا/ت
رفتم ورش داشتمو لباسام رو پوشیدم پیاده رفتم تا شرکت همینجوری که داشتم میرفتم بعد 30 مین رسیدم خیلی بزرگ بود تقربیا پشمام ریخته بود یه عشوه واسه خودم اومدم گفتم :هه...شوهر من اینه دیگه🗿💅🏻
رفتم داخل سمت منشی اون پایین دمه در ورودی
علامت منشی /
+سلام
/سلام خیلی خوش اومدید ، چیزی لازم دارید
+ بله...میخواستم ...بدونم...کوک..نه..چیزه آقای جونگکوک کوک کدوم طبقه دفترشونه
/ طبقه 3 سمت راست شماره 2
+خیلی ممنون (خم شد سمتش و سریع رفت)
لعنتی آسانسورشم آدم میره توش عشق میکنه رنگ دیوارو نگا وای وای