بزن باران که حسی زرددارم
بزن باران که حسی زرددارم
شبیه بغضهایت درد دارم
میان اشکهایت هی چکیدم
غمی داغ و وجودی سرددارم
بزن باران بزن بر تارو پودم
برای قصه هایت گوش بودم
بباران قصه هایت بردل من
بزن شلاقهایت بر وجودم
من ازمستی وازهرخم گریزان
من ازاحساس هرگندم گریزان
شبیه غربتی با طعم جاده
من آواره،سردرگم گریزان
شبیه بغضهایت درد دارم
میان اشکهایت هی چکیدم
غمی داغ و وجودی سرددارم
بزن باران بزن بر تارو پودم
برای قصه هایت گوش بودم
بباران قصه هایت بردل من
بزن شلاقهایت بر وجودم
من ازمستی وازهرخم گریزان
من ازاحساس هرگندم گریزان
شبیه غربتی با طعم جاده
من آواره،سردرگم گریزان
۲۸۵
۱۴ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.