پلیس خلافکار من
پلیس خلافکار من
*<My criminal police>*
پارت ۱۲
ا.ت:ام خوب ...
کوک:عضو جدید؟برای چی؟
ا.ت:هچی
چان:چی هیچی؟برای سرقت دیگه
ا.ت:
میخواستم جلوی چان و بگیرم که نگه ولی کار از کار گذشت با ترس به کوک نگاه کردم و جلوش وایسادم
کوک:ا.ت ... دوباره؟زدی زیر قولت؟(با داد)
ا.ت:خوب من چاره ای نداشتم من ...
ا.ت:
بدون توجه به حرفام شروع کرد به رفتن منم دنبالش هرچی صداش زدم واینستاد
ا.ت:کوک خوب وایسا
کوک:چرا وایسم؟تو زدی زیر قولت
ا.ت:کوک قول میدم توضیح بدم فقط نرو
کوک:وایمیستم ولی توضیح کامل میخوام
ا.ت:باشه بیا سوار ماشین شو
کوک:
دست به سینه رفتم تو ماشین نشستم خیلی زیاد بودن ۹ تا مرد با یه زن؟
تو راه هیچی نگفتم و فقط به زمین نگا کردم تا به مقصد برسیم
ا.ت:
تو راه خیلی حرف میزدیم و میخندیدیم ولی کوک یه جا چص کرده بود و هیچی نمیگفت یه جورایی انگار معذب بود
(تو خونه)
ا.ت:
مشروب آورده بودیم و ریخته بودیم من نمیخوردم ولی بقیه میخوردن به جز کوک
لیوان و برداشتم و رفتم کنار کوک نشستم
ا.ت:کوک چته؟
کوک:هچی همه چی اوکیه
ا.ت:خوب حداقل بیا مشروب بخور
کوک:
لیوان و ازش گرفتم انقدر عصبی بودم یه نفس تا آخر خوردم و لیوان و دادم به ا.ت
ا.ت:خوب ... باشه پس میرم
(۱ ساعت بعد)
ا.ت:
همه مست بودن به خصوص کوک مثل دیوونه ها شده بود با یه خنده های خاصی داشت حرف میزد فقط من بودم که مشروب نخورده بودم برای همین بلند شدم و خداحافظی کردم
رفتم تو اتاقم و لباسام و عوض کردم و رو تخت خوابیدم
داشتم به سقف نگاه میکردم که صدای باز شدن در نظرم و جلب کرد
کوک با حال شنگولی اومد تو
کوک:ا.ت ... اینجا اتاقته؟
ا.ت: با اجازه
کوک:(در اتاق و قفل کرد)هوا خیلی گرم نیست؟
ا.ت:ک کوک؟حالت خوبه
کوک:(به سمت ا.ت میاد)عالیم عالیا
کوک:
اومدم رو ا.ت خوابیدم و موهاش و بو میکردم
ا.ت:کوک بلند شو از روم
کوک:امکان نداره بیبی امشب یه شب روویاییی میشه قول میدم(با خنده)
ا.ت:بلند شو تا عصبی نشدم
کوک:اگه ساکت نشی تنبیه میشیا(با خنده)
ا.ت:مگه من بچم؟
ا.ت:
میخواستم هولش بدم که لباش و گذاشت رو لبام
وحشیانه مک میزد نمیزاشت نفس بکشم
سرم و کشیدم کنار و چشمام و بستم
ا.ت:د داری چیکار میکنی؟(با صدای لرزیده)
کوک:بیبی بیشتر از این تنبیهتو سخت نکن
کوک:
شروع کردم به مکیدن گردنش و پایین تر رفتن
ا.ت هم تقلا میکرد تا ازم بیاد بیرون ولی خوب ... زور و حال کنید
*<My criminal police>*
پارت ۱۲
ا.ت:ام خوب ...
کوک:عضو جدید؟برای چی؟
ا.ت:هچی
چان:چی هیچی؟برای سرقت دیگه
ا.ت:
میخواستم جلوی چان و بگیرم که نگه ولی کار از کار گذشت با ترس به کوک نگاه کردم و جلوش وایسادم
کوک:ا.ت ... دوباره؟زدی زیر قولت؟(با داد)
ا.ت:خوب من چاره ای نداشتم من ...
ا.ت:
بدون توجه به حرفام شروع کرد به رفتن منم دنبالش هرچی صداش زدم واینستاد
ا.ت:کوک خوب وایسا
کوک:چرا وایسم؟تو زدی زیر قولت
ا.ت:کوک قول میدم توضیح بدم فقط نرو
کوک:وایمیستم ولی توضیح کامل میخوام
ا.ت:باشه بیا سوار ماشین شو
کوک:
دست به سینه رفتم تو ماشین نشستم خیلی زیاد بودن ۹ تا مرد با یه زن؟
تو راه هیچی نگفتم و فقط به زمین نگا کردم تا به مقصد برسیم
ا.ت:
تو راه خیلی حرف میزدیم و میخندیدیم ولی کوک یه جا چص کرده بود و هیچی نمیگفت یه جورایی انگار معذب بود
(تو خونه)
ا.ت:
مشروب آورده بودیم و ریخته بودیم من نمیخوردم ولی بقیه میخوردن به جز کوک
لیوان و برداشتم و رفتم کنار کوک نشستم
ا.ت:کوک چته؟
کوک:هچی همه چی اوکیه
ا.ت:خوب حداقل بیا مشروب بخور
کوک:
لیوان و ازش گرفتم انقدر عصبی بودم یه نفس تا آخر خوردم و لیوان و دادم به ا.ت
ا.ت:خوب ... باشه پس میرم
(۱ ساعت بعد)
ا.ت:
همه مست بودن به خصوص کوک مثل دیوونه ها شده بود با یه خنده های خاصی داشت حرف میزد فقط من بودم که مشروب نخورده بودم برای همین بلند شدم و خداحافظی کردم
رفتم تو اتاقم و لباسام و عوض کردم و رو تخت خوابیدم
داشتم به سقف نگاه میکردم که صدای باز شدن در نظرم و جلب کرد
کوک با حال شنگولی اومد تو
کوک:ا.ت ... اینجا اتاقته؟
ا.ت: با اجازه
کوک:(در اتاق و قفل کرد)هوا خیلی گرم نیست؟
ا.ت:ک کوک؟حالت خوبه
کوک:(به سمت ا.ت میاد)عالیم عالیا
کوک:
اومدم رو ا.ت خوابیدم و موهاش و بو میکردم
ا.ت:کوک بلند شو از روم
کوک:امکان نداره بیبی امشب یه شب روویاییی میشه قول میدم(با خنده)
ا.ت:بلند شو تا عصبی نشدم
کوک:اگه ساکت نشی تنبیه میشیا(با خنده)
ا.ت:مگه من بچم؟
ا.ت:
میخواستم هولش بدم که لباش و گذاشت رو لبام
وحشیانه مک میزد نمیزاشت نفس بکشم
سرم و کشیدم کنار و چشمام و بستم
ا.ت:د داری چیکار میکنی؟(با صدای لرزیده)
کوک:بیبی بیشتر از این تنبیهتو سخت نکن
کوک:
شروع کردم به مکیدن گردنش و پایین تر رفتن
ا.ت هم تقلا میکرد تا ازم بیاد بیرون ولی خوب ... زور و حال کنید
۲.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.