hello
part²
•چیه
÷بچم اب شد خجالت بکش
+نه اینطور نیست جینا جان
∆خب پس چطوره
+من اصلا خجالت نکشیدم قبلا با جناب جئون ملاقات داشتم
=نکس یا اکس؟
+_هیچکدوم
×شاید همینطوری بوده
+نه پدر بنده با شرکت ایشون قرارداد دوستی بستن و من حالا که پدرم رفت نیوزلند برای جلسات میرم برای همین ملاقات کردیم همو
•او تو دختر لی سه جوم هستی
+نه اوشون عموی بنده هستن لی سوک جونگ پدر بنده هستن
•سوک جونگ ؟ تو دختر سوک جونگی ایگو فکر نمیکردم اینقدر بزرگ شده باشی اخرین باری که دیدمت کلاس هفتم بودی عجب دختر متینی شدی خیلی شروشور بودیا
+لطف دارین "خنده"
٫ "علامت یه نفر" بانو جئون بانو لی هانا اومدن
•هانا؟ نکنه با دوستپسرشه
٫نمیدونم بگم بیان
•اره اره جینا هست بیاد
~"هانا" خالههههه
•سلام کن دخترم
÷هانااااااا اومدی برا تولدم ؟
~سلام سلام سلـ......
اون دو دختر مات و مبهوت بهم نگاه میکردن از هم متنفر بودن به عنوان دوتا خواهر و دلشون میخواست سر به تن هم نباشه
_انتن پرید
~اوه نه هیچی نشد
∆یونا هانا چتون شد اوکی هستین
+~اره خوبیم ممنون ههاین
•دوست پسرت کو
~یونگی؟ دم دره داشت حرف میزد الان میاد
^"یونگی" سلام به همگی جینا تولدت مبارک
÷مرسی هیونگ
^هانا اگر ناراحتی بریم ؟"اروم"
~نه اوکیه
+ببخشید جینا تولدت مبارک ولی من یه کاری برام پیش اومده باید سریع برم فقط قبلش سرویس بهداشتی کجاس "اروم"
÷پریود شدی ؟"اروم"
+نه کجاس
÷برو اجوما بهت نشون میده
دخترک به همراه اون زن مسن به سمت دستشویی رفت . وارد شد موهایش را باز کرد و سفت بالا بست لباسش را عوض کرد و داخل کیف گذاشت و از دستشویی خارج شد . به سمت بقیه رفت تا گوشی اش را بردارد که همه با دیدنش تعجب کردن
•این همون یوناس
÷تغییر در صدم ثانیه
∆واو حاظرم باهاش ازدواج کنم
×ههاین "اخم"
∆جیمین نگا اخه
+ببخشید ولی با متور اومدم نمیتونستم همون لباس تنم باشه
÷متور ؟؟؟؟
+اره عادیه جینا اینم کادوت خداحافظ
~جینا منم سریع باید برگردم انگار اتفاقی برای مادرم افتاده
•چی پس تو و یونگی برین دم در تا منم امادم بشم بیام
^چشم خانم جئون
اونها به سمت بیرون راهی شده و بیرون ایستادن اون دختر چشمش به خواهرش افتاد بالاخره بعد از ۷ سال دیدن خواهرش برایش هم شاد بود هم غم انگیز چون اون دختر به خانواده مین فروخته شده بود و هیچ ارثی نداشت و پدرش ازش متنفر بود ولی همه عاشق خواهرش بودن
~ازت متنفرم
÷از کی متنفری
∆هانا از جینا متنفری؟
+دل به دل راه داره
~تو عامل این شدی که اون بیشتر دوست داشته باشه
+چون کافی بودم ولی تو دنبال این بودی که بری
×شاید رفیقن
=شایدم دشمنن
_شاید دارن با دیوار حرف میزنن
^احمقا اونا خواهرن
~لی یونا اگر تو نبودی شاید هفت سال پیش توی قمار فروخته نمیشدم
•چیه
÷بچم اب شد خجالت بکش
+نه اینطور نیست جینا جان
∆خب پس چطوره
+من اصلا خجالت نکشیدم قبلا با جناب جئون ملاقات داشتم
=نکس یا اکس؟
+_هیچکدوم
×شاید همینطوری بوده
+نه پدر بنده با شرکت ایشون قرارداد دوستی بستن و من حالا که پدرم رفت نیوزلند برای جلسات میرم برای همین ملاقات کردیم همو
•او تو دختر لی سه جوم هستی
+نه اوشون عموی بنده هستن لی سوک جونگ پدر بنده هستن
•سوک جونگ ؟ تو دختر سوک جونگی ایگو فکر نمیکردم اینقدر بزرگ شده باشی اخرین باری که دیدمت کلاس هفتم بودی عجب دختر متینی شدی خیلی شروشور بودیا
+لطف دارین "خنده"
٫ "علامت یه نفر" بانو جئون بانو لی هانا اومدن
•هانا؟ نکنه با دوستپسرشه
٫نمیدونم بگم بیان
•اره اره جینا هست بیاد
~"هانا" خالههههه
•سلام کن دخترم
÷هانااااااا اومدی برا تولدم ؟
~سلام سلام سلـ......
اون دو دختر مات و مبهوت بهم نگاه میکردن از هم متنفر بودن به عنوان دوتا خواهر و دلشون میخواست سر به تن هم نباشه
_انتن پرید
~اوه نه هیچی نشد
∆یونا هانا چتون شد اوکی هستین
+~اره خوبیم ممنون ههاین
•دوست پسرت کو
~یونگی؟ دم دره داشت حرف میزد الان میاد
^"یونگی" سلام به همگی جینا تولدت مبارک
÷مرسی هیونگ
^هانا اگر ناراحتی بریم ؟"اروم"
~نه اوکیه
+ببخشید جینا تولدت مبارک ولی من یه کاری برام پیش اومده باید سریع برم فقط قبلش سرویس بهداشتی کجاس "اروم"
÷پریود شدی ؟"اروم"
+نه کجاس
÷برو اجوما بهت نشون میده
دخترک به همراه اون زن مسن به سمت دستشویی رفت . وارد شد موهایش را باز کرد و سفت بالا بست لباسش را عوض کرد و داخل کیف گذاشت و از دستشویی خارج شد . به سمت بقیه رفت تا گوشی اش را بردارد که همه با دیدنش تعجب کردن
•این همون یوناس
÷تغییر در صدم ثانیه
∆واو حاظرم باهاش ازدواج کنم
×ههاین "اخم"
∆جیمین نگا اخه
+ببخشید ولی با متور اومدم نمیتونستم همون لباس تنم باشه
÷متور ؟؟؟؟
+اره عادیه جینا اینم کادوت خداحافظ
~جینا منم سریع باید برگردم انگار اتفاقی برای مادرم افتاده
•چی پس تو و یونگی برین دم در تا منم امادم بشم بیام
^چشم خانم جئون
اونها به سمت بیرون راهی شده و بیرون ایستادن اون دختر چشمش به خواهرش افتاد بالاخره بعد از ۷ سال دیدن خواهرش برایش هم شاد بود هم غم انگیز چون اون دختر به خانواده مین فروخته شده بود و هیچ ارثی نداشت و پدرش ازش متنفر بود ولی همه عاشق خواهرش بودن
~ازت متنفرم
÷از کی متنفری
∆هانا از جینا متنفری؟
+دل به دل راه داره
~تو عامل این شدی که اون بیشتر دوست داشته باشه
+چون کافی بودم ولی تو دنبال این بودی که بری
×شاید رفیقن
=شایدم دشمنن
_شاید دارن با دیوار حرف میزنن
^احمقا اونا خواهرن
~لی یونا اگر تو نبودی شاید هفت سال پیش توی قمار فروخته نمیشدم
۶۶۳
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.