خانواده
پارت 30
کوک: چیز دیگه ای نمیخوای؟
ا/ت: آممم..( تو گوشش) بابایی دردر میخوام ( بچگونه)
کوک: بزار همه بخوابن..بریم😉
ب/ک: ما بخوابیم برین کجا؟
ا/ت: من شهر رو ندیدم میخوام شهر رو ببینم
م/ک: مگه تاحالا بوسان نیومدی؟
ا/ت: نه..جزیره ججو و اولسان رفته ام ولی بوسان نیومدم
ب/ک: چه جالب
پ.ب/ک: حالا ماهم بریم بخوابیم اینا برن بگردن
آنیا: ماهم بیایم؟
ا/ت: بیاید خیلی هم خوب میشه
جیکوک: من رانندگی میکنم..با یک ماشین بریم
کوک: باشه
هیونا: خوشبگذره 😑..
ا/ت: چیع تو هم میخوای بیای؟... متاسفانه جا نداریم
هیونا: من که نگفتم میام😏
کوک: ا/ت آروم باش
هیونا: هه تحمل نداری نع؟.. میخوای بیای تیکه پارت کنی
ا/ت: میخواستم بپرم بهش که کوک گرفت منو*
کوک: گفتم آروم باش اون میخواد بره رو مخت..نزار بره..دکتر گفته تحت هیچ شرایطی نباید عصبی بشی باشه؟.. پیشونیش رو بوسیدم بریم*.. چیزی نگو..خودم میدونم بهت توهین کرده..آروم باش
پ.ب/ک: هیونا برو..
هیونا: نهه مامان خواهش میکنمممم
عمه کوک: هیونا..بهت گفتم کاری نداشته باش
هیونا: پدر بزرگ نهه
پ.ب /گ: گفتممم برووو( داد)
جیکوک و کوک؛ گوش های آنیا و ا/ت رو گرفتن*
یونگ: زدن زیر گریع*..
کوک: جانم..جانم..ترسیدی؟..بیا بریم دردر
پ.ب /ک: خوش بگذره*
**
ا/ت: کجا بردنش؟
کوک: بعدا میفهمی..الان یکم آروم شو
ا/ت: تو میدونی؟ ( رو به آنیا)
کوک: همه مون میدونیم..یکم آروم شو بهت بگم
ا/ت: یونگ آرومه؟
کوک: اهوم
ا/ت: حتما جای ترسناکیه که هیونا اینقدر ترسیده
جیکوک: دقیقا
کوک: چیز دیگه ای نمیخوای؟
ا/ت: آممم..( تو گوشش) بابایی دردر میخوام ( بچگونه)
کوک: بزار همه بخوابن..بریم😉
ب/ک: ما بخوابیم برین کجا؟
ا/ت: من شهر رو ندیدم میخوام شهر رو ببینم
م/ک: مگه تاحالا بوسان نیومدی؟
ا/ت: نه..جزیره ججو و اولسان رفته ام ولی بوسان نیومدم
ب/ک: چه جالب
پ.ب/ک: حالا ماهم بریم بخوابیم اینا برن بگردن
آنیا: ماهم بیایم؟
ا/ت: بیاید خیلی هم خوب میشه
جیکوک: من رانندگی میکنم..با یک ماشین بریم
کوک: باشه
هیونا: خوشبگذره 😑..
ا/ت: چیع تو هم میخوای بیای؟... متاسفانه جا نداریم
هیونا: من که نگفتم میام😏
کوک: ا/ت آروم باش
هیونا: هه تحمل نداری نع؟.. میخوای بیای تیکه پارت کنی
ا/ت: میخواستم بپرم بهش که کوک گرفت منو*
کوک: گفتم آروم باش اون میخواد بره رو مخت..نزار بره..دکتر گفته تحت هیچ شرایطی نباید عصبی بشی باشه؟.. پیشونیش رو بوسیدم بریم*.. چیزی نگو..خودم میدونم بهت توهین کرده..آروم باش
پ.ب/ک: هیونا برو..
هیونا: نهه مامان خواهش میکنمممم
عمه کوک: هیونا..بهت گفتم کاری نداشته باش
هیونا: پدر بزرگ نهه
پ.ب /گ: گفتممم برووو( داد)
جیکوک و کوک؛ گوش های آنیا و ا/ت رو گرفتن*
یونگ: زدن زیر گریع*..
کوک: جانم..جانم..ترسیدی؟..بیا بریم دردر
پ.ب /ک: خوش بگذره*
**
ا/ت: کجا بردنش؟
کوک: بعدا میفهمی..الان یکم آروم شو
ا/ت: تو میدونی؟ ( رو به آنیا)
کوک: همه مون میدونیم..یکم آروم شو بهت بگم
ا/ت: یونگ آرومه؟
کوک: اهوم
ا/ت: حتما جای ترسناکیه که هیونا اینقدر ترسیده
جیکوک: دقیقا
۱۹.۹k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.