تک پارتیBloody mery
از زبان آت:
من خواهر گیرو دِکی هستم شاید یادت باشه چه قولی به برادرم دادم و الان میخوام داستان مرگم رو برات تعریف کنم
با دوستم اِرِه(ارن یگر😂😭) فرار کردم توی راه سرو صدا کردیم و لو رفتیم ولی با تمام سرعت فرار کردیم و رفتیم سمت بندر توی یکی از بشکه ها قایم شدیم و صبح به کُره رسیدم با پولی که از مدیر دزدیدیم تاکسی گرفتیم و رفتیم سئول توی راه مرد عجیبی با کت شلوار خاکستری و قد بلند با دوتا کارت قرمز و آبی افتاد دنبالمون با کارت قرمز اِرِه رو زد و با کار آبی من رو سریع بلند شدیم و فرار کردیم اون مرد نمیدونست ما دوتا مال ژاپن بودیم خیلی طول کشید تا یکی رو پیدا کنیم که زبون مارو بفهمه
مارو برد خونشون ولی بعد چند روز اون مرد مهربون اِرِه رو فروخت قبل اینکه اِرِه رو ببره بغلش کردم و گفتم :دوباره همو میبینیم اره؟
گفت:آره دکی همو میبینیم بهت قول میدم دکی
دوتامون با گریه باهم خداحافظی کردیم و داد زدم:خداحافظی نیست به امید دیدار اِرِه
گفت:یه امید دیدار دوباره دکی
بعد چند روز اون مرد خواست من هم بفروشه وقتی منو فروخت اِرِه هم خونم بود رفتم بغلش گفتم:اِرِه میدونستم دوباره همو میبینیم
گفت:آره اینش خوبه وای خونه خیلی موش داره و کثیفه
ولی مشکل بعدی این بود که کلفت خونه ما بودیم
حدود چند روز بعد اِرِه انقدر کار کرد که مرد خیلی براش گریه کردم ولی اِرِه دیگه رفته بود من هم خواستم خودمو بکشم سئول اصلا جای خوبی نبود رفتم تیز ترین چاقو رو برداشتم و گفتم:من دیگه وجود ندارم اِرِه دارم میام پیش تو و داداشم دیگه از این کشور مسخره خسته شدم به درود دنیا ی زیبا
با چاقو به قلبم زدنجم و مردم حالا پیش گیرو و اِرِه هستم پس حالا که این زندگی نامه ی منو خوندی برو به جهنم و در آتش سوزان اونجا بسوز
من خواهر گیرو دِکی هستم شاید یادت باشه چه قولی به برادرم دادم و الان میخوام داستان مرگم رو برات تعریف کنم
با دوستم اِرِه(ارن یگر😂😭) فرار کردم توی راه سرو صدا کردیم و لو رفتیم ولی با تمام سرعت فرار کردیم و رفتیم سمت بندر توی یکی از بشکه ها قایم شدیم و صبح به کُره رسیدم با پولی که از مدیر دزدیدیم تاکسی گرفتیم و رفتیم سئول توی راه مرد عجیبی با کت شلوار خاکستری و قد بلند با دوتا کارت قرمز و آبی افتاد دنبالمون با کارت قرمز اِرِه رو زد و با کار آبی من رو سریع بلند شدیم و فرار کردیم اون مرد نمیدونست ما دوتا مال ژاپن بودیم خیلی طول کشید تا یکی رو پیدا کنیم که زبون مارو بفهمه
مارو برد خونشون ولی بعد چند روز اون مرد مهربون اِرِه رو فروخت قبل اینکه اِرِه رو ببره بغلش کردم و گفتم :دوباره همو میبینیم اره؟
گفت:آره دکی همو میبینیم بهت قول میدم دکی
دوتامون با گریه باهم خداحافظی کردیم و داد زدم:خداحافظی نیست به امید دیدار اِرِه
گفت:یه امید دیدار دوباره دکی
بعد چند روز اون مرد خواست من هم بفروشه وقتی منو فروخت اِرِه هم خونم بود رفتم بغلش گفتم:اِرِه میدونستم دوباره همو میبینیم
گفت:آره اینش خوبه وای خونه خیلی موش داره و کثیفه
ولی مشکل بعدی این بود که کلفت خونه ما بودیم
حدود چند روز بعد اِرِه انقدر کار کرد که مرد خیلی براش گریه کردم ولی اِرِه دیگه رفته بود من هم خواستم خودمو بکشم سئول اصلا جای خوبی نبود رفتم تیز ترین چاقو رو برداشتم و گفتم:من دیگه وجود ندارم اِرِه دارم میام پیش تو و داداشم دیگه از این کشور مسخره خسته شدم به درود دنیا ی زیبا
با چاقو به قلبم زدنجم و مردم حالا پیش گیرو و اِرِه هستم پس حالا که این زندگی نامه ی منو خوندی برو به جهنم و در آتش سوزان اونجا بسوز
۳.۰k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.