وانشات (وقتی روت خیلی حساسه) پارت ۳ ( آخر)
#وانشات
#چان
#بنگ_چان
+چ....چانننننن..... لطفاً واستااااااا
چان بدون اینکه به داد و بیدادت توجهی بکنه با قدم های بزرگ به سمت ماشینش میرفت که دستشو گرفتی و اونو به سمت خودت برگردوندی و همینطور که نفس نفس میزدی گفتی:
+چان.... لطفاً بزار....ت... توضیح .....
با فریادی که زد حرفتو خوردی
_ چییییییی؟ چیو میخوای توضیحححح بدییییی هاااااا؟
به خودت لرزیدی هیچ وقت چانو تا این حد عصبانی ندیده بودی
_ میخواییییی توضیح بدی که.....چطوررررر......بغلش کردی ؟ هااااااا؟
نمیدونستی چیکار کنی و به شدت از اینکه بدون اینکه بهش بگی به دیدن یونجون رفتی با اینکه میدونستی روت حساسه و به علاوه از یونجون خوشش نمیاد،پشیمون بودی
+م.... متأسفم
خنده ی صداداری از روی عصبانیت کرد
_متاسف؟....هه....منو ابله فرض کردی یا چی ؟
بغضت گرفته بود
+ چان چرا اینطوری میکنی ؟
چان با چشمای قرمز شده بهت نگاه کرد
_ بنظر خودت چرا این کارو میکنم
لحنش آروم بود ولی به شدت با عصبانیت کلماتو توی صورتت میکوبید
+ من فقط......
دوباره صداش بالا رفت
_ خفه شووووو ا.ت فقط خفه شووووو
با این حرفش بغضت شکست و شروع به گریه کردی که دوباره چشمای به خون نشستشو بهت داد
_گریه نکن لعنتی
با هر کلمش صدای هق هق کردنات بیشتر میشد تا اینکه با قرار گرفتن جسمت توی بغل گرم و نرم فردی متوجه شدی چان بغلت کرده و آروم داره گریه میکنه
_ باید چی کار کنم که بفهمی......دلم نمیخواد با کسی شریکت بشم ؟
آروم حرف میزد اما صداش به بغض آغشته شده بود و آروم اشک میریخت
_ باید چی کار کنم که متوجه بشی ...... دلم نمیخواد تورو توی بغل کسی جز خودم ببینم هوم؟
با حرفاش و اشکاش تو هم شدت گریت بالا میرفت تا اینکه چان خودشو ازت جدا کرد و شروع کرد به پاک کردن اشکات
_ میدونی که جونمم واست میدم
بینیتو بالا کشیدی
+ م.... متاسفم
لبخندی آغشته به بغض تحویلت داد و آروم لباشو روی لبات گذاشت و همون طور که هر دوتون در حال اشک ریختن بودید یک بوسه ی خیلی رومانتیکی رو در پیش گرفتید.
#چان
#بنگ_چان
+چ....چانننننن..... لطفاً واستااااااا
چان بدون اینکه به داد و بیدادت توجهی بکنه با قدم های بزرگ به سمت ماشینش میرفت که دستشو گرفتی و اونو به سمت خودت برگردوندی و همینطور که نفس نفس میزدی گفتی:
+چان.... لطفاً بزار....ت... توضیح .....
با فریادی که زد حرفتو خوردی
_ چییییییی؟ چیو میخوای توضیحححح بدییییی هاااااا؟
به خودت لرزیدی هیچ وقت چانو تا این حد عصبانی ندیده بودی
_ میخواییییی توضیح بدی که.....چطوررررر......بغلش کردی ؟ هااااااا؟
نمیدونستی چیکار کنی و به شدت از اینکه بدون اینکه بهش بگی به دیدن یونجون رفتی با اینکه میدونستی روت حساسه و به علاوه از یونجون خوشش نمیاد،پشیمون بودی
+م.... متأسفم
خنده ی صداداری از روی عصبانیت کرد
_متاسف؟....هه....منو ابله فرض کردی یا چی ؟
بغضت گرفته بود
+ چان چرا اینطوری میکنی ؟
چان با چشمای قرمز شده بهت نگاه کرد
_ بنظر خودت چرا این کارو میکنم
لحنش آروم بود ولی به شدت با عصبانیت کلماتو توی صورتت میکوبید
+ من فقط......
دوباره صداش بالا رفت
_ خفه شووووو ا.ت فقط خفه شووووو
با این حرفش بغضت شکست و شروع به گریه کردی که دوباره چشمای به خون نشستشو بهت داد
_گریه نکن لعنتی
با هر کلمش صدای هق هق کردنات بیشتر میشد تا اینکه با قرار گرفتن جسمت توی بغل گرم و نرم فردی متوجه شدی چان بغلت کرده و آروم داره گریه میکنه
_ باید چی کار کنم که بفهمی......دلم نمیخواد با کسی شریکت بشم ؟
آروم حرف میزد اما صداش به بغض آغشته شده بود و آروم اشک میریخت
_ باید چی کار کنم که متوجه بشی ...... دلم نمیخواد تورو توی بغل کسی جز خودم ببینم هوم؟
با حرفاش و اشکاش تو هم شدت گریت بالا میرفت تا اینکه چان خودشو ازت جدا کرد و شروع کرد به پاک کردن اشکات
_ میدونی که جونمم واست میدم
بینیتو بالا کشیدی
+ م.... متاسفم
لبخندی آغشته به بغض تحویلت داد و آروم لباشو روی لبات گذاشت و همون طور که هر دوتون در حال اشک ریختن بودید یک بوسه ی خیلی رومانتیکی رو در پیش گرفتید.
۱۸.۷k
۱۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.