part 42

part 42
&مطمعن باش نمیاد
×باید بیاد ات ما توی این یه هفته که .... وقتی برگشتی باهم صحبت میکنیم
&باشه اس ام اس میاد
×(لبخند) از حرفام ناراحت نشو تاقت ندارم ناراحتیت رو ببینم
&(لبخند) نمیخوای لباس بپوشی (سرخ شدن)
×(قهقه زدن) باشه الان میپوشم خانم خجالتی
هه سو : ات کجا موندی دختر
&امدم امدم
&ویو
رفتم پایین سوار ماشین شدیم و راه افتادیم سمت بهترین پاساژ شهر
&رسیدیم پیاده شو
هه سو:باشه
نشوندم داخل یه لباس مجلسی فروشی
هه سو :خب انتخاب کن
&برای چی
هه سو :مطمعنم که کارت نامجون دسته انقدرم توش پول هست که بتونی واسه خودت اینجارو کامل بخری
&خب من فقط قراره یه دونه کفش برای یکی از لباسام بخرم همین
هه سو :شما دوتا چرا انقدر خجالتی هستید کیف پولت رو باز کن
باز کردم
هه سو :روی کارت یه کاغذه ور دار بخونه
نوشته:ات نمیخواد که فکر کنی چون این کارت برای منه نباید مثل همیشه خرج کنی هرچی خواستی بخر و بیار دوست دارم که وقتی میای خونه بهم زنگ بزنی تا بیام پایین کمکت کنم تا وسایل رو بیاری بالا (خونشون توی یه برگه) باشه دوست دارم نامجون
&وای شما دوتا فکر همه جاش رو کرده بودید
هه سو :اره راستی فردا دوباره باس برید سر کار