فیک بنظرت میشه
فیک بنظرت میشه
𝙥𝙖𝙧𝙩 𝙛𝙤𝙪𝙧
جونگکوک:پوزخندی زدم و گفتم چشم
رفتم بغل جینا نشستم معلوم بود بدجوری ترسیده ازم فاصله گرفت نشستم و گفتم
جونگکوک:از می تاحالا بیبی ادم از دنیا میترسه؟
جینا:من بیبی تو نیستم
خیلی میترسیدم چون کلاس جمعا۴۰نفر هستیم و من و جونگکوک ردیف اخرین نزدیک به دیوار هرکاری دلش بخواد میتونه باهام کنه
که بله حدسم درست بود کمرم و گرفتم به قفسه سینش چسبوند و گفت
جونگکوک:تهش که چی مالی منی و گردنم و بوسید
جینا:ولم کن
رفتم پیش استاد و اجازه گرفتن برم دستشویی تا به این بهونه گریه کنم
جونگکوک:جینا رو خوب میشناسم میدونستم الان میره گریه میکنه برای همین یجوری استاد و پیچوندم و رفتم توی دستشویی زنونه و دیدن بعله جینا خانم زده زیر گریه
من واقعا دوسش داشتم ولی اون الان ازم متنفره
رفتم سرش و گذاشتن رو سینم و خودم باهاش اشک میریختم جینا تا دید منم پسم زد
جینا:جونگکوکا( با گریه ) چرا گریه میکنی.. هق
جونگکوک:ببخشید که نتونستم دوست پسر خوبی باشم تفنگم و از متن دراوردم و گذاشتم رو شقیقم میخواستم خودم و بکشم
جینا:جونگکوکا تروخدا نکن.. هق... هق
من درسته از روزی ظاهر ازت . هق.. بدم میاد.. ولی.. از.. توی درونم دوست دارم.. خودتو.. هق.. اگه بکشی منم خودم.... هق.. هق.. و میکشم( با گریه ههههههه سگی)
رفتم بغلش کردن
اونم بغلم کرد
بعد از ۵دیقه باهم رفتیم سر کلاس
ساعت ۲بعد از ظهر بود از جونگکوک خداحافظی مردن و رفتم خونه ی کوچولویی که خریدم
ساعت ۳باید میرفتم بار
لباسام و پوشیدم و راه افتادم به سمت بار..
پایان این پارت
بچه ها پارت بعدی بقدری خفنه که فقط خدا میدونه
اگه حمایت کنین ساعت ۱ میزارمش یا شایدم زودتر
شرایط
𝙛𝙤𝙡𝙡𝙤𝙬𝙚𝙧 ²³
بیبی های خوبی باشین و به حرف دیدتون گوش کنید و حمایت بفرمایید🖤🖇
𝙥𝙖𝙧𝙩 𝙛𝙤𝙪𝙧
جونگکوک:پوزخندی زدم و گفتم چشم
رفتم بغل جینا نشستم معلوم بود بدجوری ترسیده ازم فاصله گرفت نشستم و گفتم
جونگکوک:از می تاحالا بیبی ادم از دنیا میترسه؟
جینا:من بیبی تو نیستم
خیلی میترسیدم چون کلاس جمعا۴۰نفر هستیم و من و جونگکوک ردیف اخرین نزدیک به دیوار هرکاری دلش بخواد میتونه باهام کنه
که بله حدسم درست بود کمرم و گرفتم به قفسه سینش چسبوند و گفت
جونگکوک:تهش که چی مالی منی و گردنم و بوسید
جینا:ولم کن
رفتم پیش استاد و اجازه گرفتن برم دستشویی تا به این بهونه گریه کنم
جونگکوک:جینا رو خوب میشناسم میدونستم الان میره گریه میکنه برای همین یجوری استاد و پیچوندم و رفتم توی دستشویی زنونه و دیدن بعله جینا خانم زده زیر گریه
من واقعا دوسش داشتم ولی اون الان ازم متنفره
رفتم سرش و گذاشتن رو سینم و خودم باهاش اشک میریختم جینا تا دید منم پسم زد
جینا:جونگکوکا( با گریه ) چرا گریه میکنی.. هق
جونگکوک:ببخشید که نتونستم دوست پسر خوبی باشم تفنگم و از متن دراوردم و گذاشتم رو شقیقم میخواستم خودم و بکشم
جینا:جونگکوکا تروخدا نکن.. هق... هق
من درسته از روزی ظاهر ازت . هق.. بدم میاد.. ولی.. از.. توی درونم دوست دارم.. خودتو.. هق.. اگه بکشی منم خودم.... هق.. هق.. و میکشم( با گریه ههههههه سگی)
رفتم بغلش کردن
اونم بغلم کرد
بعد از ۵دیقه باهم رفتیم سر کلاس
ساعت ۲بعد از ظهر بود از جونگکوک خداحافظی مردن و رفتم خونه ی کوچولویی که خریدم
ساعت ۳باید میرفتم بار
لباسام و پوشیدم و راه افتادم به سمت بار..
پایان این پارت
بچه ها پارت بعدی بقدری خفنه که فقط خدا میدونه
اگه حمایت کنین ساعت ۱ میزارمش یا شایدم زودتر
شرایط
𝙛𝙤𝙡𝙡𝙤𝙬𝙚𝙧 ²³
بیبی های خوبی باشین و به حرف دیدتون گوش کنید و حمایت بفرمایید🖤🖇
۳.۲k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.