نقاب دار مشکی
𝙗𝙡𝙖𝙘𝙠 𝙢𝙖𝙨𝙠𝙚𝙙
(𝙋𝙖𝙧𝙩 31)
( جونگ کوک و یونگی و جیمین از کلبه رفتن بیرون....)
جونگ کوک: بچه ها چیکار کنیم فقط 3 تا اتاق داریم....
جیمین: خب مگه چیه.....
یونگی: اهااا گرفتم..... اگه ما با دخترا تو به اتاق بیوفتیم میفهمن که ما اعضا بی تی اس هستیم!!!...
جیمین: چطوری اخه....
یونگی: کله پوک جان..... موقعه خواب ایا ما تو ماسک میتونیم نفس بکشیم؟!.... یا اینکه اونا شک نمیکنن ما با ماسک میخوابیم؟....
جیمین: عه راست میگیا....
جونگ کوک: پس چیکار کنیم....؟؟
یونگی: اها فهمیدم..... 3 تا اتاق هست دیگه درسته..... سوجین و ات میرن تو یه اتاق..... و 2 تا از ما ها هم باید تو یه اتاق بخوابه..... و یه نفر از ما که میمونه تنها.....
جونگ کوک: خب اون اتاق تنها برای کی؟....
یونگی: من و جیمین باهم میریم تو 1 اتاق.... تو هم اتاق جدا..... ات و سوجینم که تو یه اتاق..... حله دیگه
جیمین: اره اوکیه دیگه بریم به اونام بگیم....
جونگ کوک: اگه قبول نکردن چی؟.....
یونگی: چرا قبول نکنن؟.... نکنه انتظار دارن پیش ما بیان بخوابن؟!....
( یهو در باز میشه)
ات: اوممم میگما نمیاید تو؟..... باید الان غذا بخوریم بعدش بریم برای پروژه یه موضوعی انتخاب کنیما....
جیمین: باشه اومدیم....
( همشون رفتن تو که دیدن میز پر غذا هست و اب دهن هر 3 تاشون راه میوفته)
جونگ کوک: اینارو کی پخته؟!....
ات: من و سوجین..... بیاید دیگه
جیمین : ( اروم جوری که فقط هر 3 تاشون بشنون)..... بچه ها ما الان چطوری میخوایم غذا بخوریم...؟؟؟.....
یونگی: ای خدا چرا همه جا دردسره....
سوجین: میگما تو اون ماسک خفه نمیشید؟.... بهتر نیست درش بیارید؟..... الانم میخوایم غذا بخوریم..... قیافتونو برای اولین بار میخوایم ببینیم.....
جونگ کوک: اممم چیزه ما جلوی شما خجالت میکشیم..... ما غذا مونو میبریم اتاق میخوریم 3 تایی.....
سوجین: واااا خجالت برای چی؟....
جیمین: راست میگه ما یکم خجالتی هستیم پس میریم بالا اره.....
سوجین: ولی اخه.....
ات: اشکال نداره......
( غذا رو تو سینی بزرگ گذاشت و داد جیمین.....)
جیمین: مرسی.....
( هر 3 تاشون رفتن اتاق و غذا رو گذاشتن زمین و ماسک در اوردن و شروع به خوردن کردن....)
یونگی: خدایی خیلی ضایع هستیم..... ( با دهن پر)
جیمین: بیش از حد.....
یونگی: اومممم چقد خوشمزه است.....
جونگ کوک: دستپخت سوجین حال میکنیدا....
جیمین و یونگی: ات هم بوداااا..... ( بعد یهو بهم نگاه میکنن میخندن)
جونگ کوک: خدایی هر دوتاتون عاشق یه نفر شدید شبیه سریال زیبای حقیقی شد ( میخنده)
جیمین: وااا عاشق چیه فقط چون کیوته خوشم میاد ازش.....
یونگی: یکم شبیه منه برای همین خوشم میاد ازش.....
جونگ کوک: اره جون عمتون..... من خیلی صادقانه میگم.... من عاشق سوجینم تمام..... اونم عاشقمه....
جیمین: ( با لپای پر)..... داداش از کجا میدونی عاشقته؟!....
ادامه اش تو کامنتا....
(𝙋𝙖𝙧𝙩 31)
( جونگ کوک و یونگی و جیمین از کلبه رفتن بیرون....)
جونگ کوک: بچه ها چیکار کنیم فقط 3 تا اتاق داریم....
جیمین: خب مگه چیه.....
یونگی: اهااا گرفتم..... اگه ما با دخترا تو به اتاق بیوفتیم میفهمن که ما اعضا بی تی اس هستیم!!!...
جیمین: چطوری اخه....
یونگی: کله پوک جان..... موقعه خواب ایا ما تو ماسک میتونیم نفس بکشیم؟!.... یا اینکه اونا شک نمیکنن ما با ماسک میخوابیم؟....
جیمین: عه راست میگیا....
جونگ کوک: پس چیکار کنیم....؟؟
یونگی: اها فهمیدم..... 3 تا اتاق هست دیگه درسته..... سوجین و ات میرن تو یه اتاق..... و 2 تا از ما ها هم باید تو یه اتاق بخوابه..... و یه نفر از ما که میمونه تنها.....
جونگ کوک: خب اون اتاق تنها برای کی؟....
یونگی: من و جیمین باهم میریم تو 1 اتاق.... تو هم اتاق جدا..... ات و سوجینم که تو یه اتاق..... حله دیگه
جیمین: اره اوکیه دیگه بریم به اونام بگیم....
جونگ کوک: اگه قبول نکردن چی؟.....
یونگی: چرا قبول نکنن؟.... نکنه انتظار دارن پیش ما بیان بخوابن؟!....
( یهو در باز میشه)
ات: اوممم میگما نمیاید تو؟..... باید الان غذا بخوریم بعدش بریم برای پروژه یه موضوعی انتخاب کنیما....
جیمین: باشه اومدیم....
( همشون رفتن تو که دیدن میز پر غذا هست و اب دهن هر 3 تاشون راه میوفته)
جونگ کوک: اینارو کی پخته؟!....
ات: من و سوجین..... بیاید دیگه
جیمین : ( اروم جوری که فقط هر 3 تاشون بشنون)..... بچه ها ما الان چطوری میخوایم غذا بخوریم...؟؟؟.....
یونگی: ای خدا چرا همه جا دردسره....
سوجین: میگما تو اون ماسک خفه نمیشید؟.... بهتر نیست درش بیارید؟..... الانم میخوایم غذا بخوریم..... قیافتونو برای اولین بار میخوایم ببینیم.....
جونگ کوک: اممم چیزه ما جلوی شما خجالت میکشیم..... ما غذا مونو میبریم اتاق میخوریم 3 تایی.....
سوجین: واااا خجالت برای چی؟....
جیمین: راست میگه ما یکم خجالتی هستیم پس میریم بالا اره.....
سوجین: ولی اخه.....
ات: اشکال نداره......
( غذا رو تو سینی بزرگ گذاشت و داد جیمین.....)
جیمین: مرسی.....
( هر 3 تاشون رفتن اتاق و غذا رو گذاشتن زمین و ماسک در اوردن و شروع به خوردن کردن....)
یونگی: خدایی خیلی ضایع هستیم..... ( با دهن پر)
جیمین: بیش از حد.....
یونگی: اومممم چقد خوشمزه است.....
جونگ کوک: دستپخت سوجین حال میکنیدا....
جیمین و یونگی: ات هم بوداااا..... ( بعد یهو بهم نگاه میکنن میخندن)
جونگ کوک: خدایی هر دوتاتون عاشق یه نفر شدید شبیه سریال زیبای حقیقی شد ( میخنده)
جیمین: وااا عاشق چیه فقط چون کیوته خوشم میاد ازش.....
یونگی: یکم شبیه منه برای همین خوشم میاد ازش.....
جونگ کوک: اره جون عمتون..... من خیلی صادقانه میگم.... من عاشق سوجینم تمام..... اونم عاشقمه....
جیمین: ( با لپای پر)..... داداش از کجا میدونی عاشقته؟!....
ادامه اش تو کامنتا....
۸.۶k
۱۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.