تبدیل نفرت به عشق
پارت 21
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم تهیونگ بود ا/ت: الو جانم تهیونگ: عزیزم ساعت ۱۱ آماده باش بریم خرید ا/ت: باشه تهیونگ:خداحافظ
گوشی رو قطع کردم دیدم ساعت ۱۰ سریع رفتم یه شیر خوردم لباسمو عوض کردم و یه میکاپ ساده کردم ساعت شد ۱۱ دیدم ار پایین صدای بوق اومد فهمیدم تهیونگ رفتم پایین و نشستم داخل ماشین تهیونگ: سلام عزیزم خوبی ا/ت: سلام مرسی خوبم تهیونگ: بریم به سوی پاساژ
رفتیم پاساژ و کلی گشتیم داشتم نا امید میشدم که یه لباس عروس قشنگ پشت ویترین دیدم همونی بود که میخواستم دستم تهیونگ رو کشیدم و بردمش تو مغازه فروشنده سایزم رو داد و رفتم پروف وای چه جیگری شدم خداااا اومدم که لباس رو تهیونگ ببینه تهیونگ: .... ا/ت: زشته؟ تهیونگ: فک نمیکنی خیلی خوشگل شدی؟ ا/ت: مرسییی پس همینو بخریم تهیونگ: باشه
رفتیم لباس تهیونگ رم ست لباس من خریدیم و کیف و کفش و همه ی این چرت و پرت هارو خریدیم خیلی خسته شده بودممم رفتم داخل خونه لباسام رو آویزون کردم و یه شام خوشمزه درست کردم که بخورم منتظر کای موندم امروز کار زیاد داشتیم شرکت پس یکم دیر میومد نشستم فیلم میدیدم که دیدم کای اومد ا/ت: خسته نباشی مرسی که کارامو انجام دادی کای: خواهش میکنم راستی خوش گذشت؟ ا/ت: اره لباسمو و کیف و کفش رو هم خریدیم کای: مبارکت باشه
رفتیم غذا خوردیم و گرفتم کپیدم
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم تهیونگ بود ا/ت: الو جانم تهیونگ: عزیزم ساعت ۱۱ آماده باش بریم خرید ا/ت: باشه تهیونگ:خداحافظ
گوشی رو قطع کردم دیدم ساعت ۱۰ سریع رفتم یه شیر خوردم لباسمو عوض کردم و یه میکاپ ساده کردم ساعت شد ۱۱ دیدم ار پایین صدای بوق اومد فهمیدم تهیونگ رفتم پایین و نشستم داخل ماشین تهیونگ: سلام عزیزم خوبی ا/ت: سلام مرسی خوبم تهیونگ: بریم به سوی پاساژ
رفتیم پاساژ و کلی گشتیم داشتم نا امید میشدم که یه لباس عروس قشنگ پشت ویترین دیدم همونی بود که میخواستم دستم تهیونگ رو کشیدم و بردمش تو مغازه فروشنده سایزم رو داد و رفتم پروف وای چه جیگری شدم خداااا اومدم که لباس رو تهیونگ ببینه تهیونگ: .... ا/ت: زشته؟ تهیونگ: فک نمیکنی خیلی خوشگل شدی؟ ا/ت: مرسییی پس همینو بخریم تهیونگ: باشه
رفتیم لباس تهیونگ رم ست لباس من خریدیم و کیف و کفش و همه ی این چرت و پرت هارو خریدیم خیلی خسته شده بودممم رفتم داخل خونه لباسام رو آویزون کردم و یه شام خوشمزه درست کردم که بخورم منتظر کای موندم امروز کار زیاد داشتیم شرکت پس یکم دیر میومد نشستم فیلم میدیدم که دیدم کای اومد ا/ت: خسته نباشی مرسی که کارامو انجام دادی کای: خواهش میکنم راستی خوش گذشت؟ ا/ت: اره لباسمو و کیف و کفش رو هم خریدیم کای: مبارکت باشه
رفتیم غذا خوردیم و گرفتم کپیدم
۱۷.۲k
۰۵ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.