پارت ۸
پارت ۸
نویسندع، خب این دوتا مریم و لیا بیدار سدن و رفتن دیت و صورت و.. رو انجام دادن 😐😂 و صبحونشونو خوردن و.. حالا اینارو حوصله نداشتمم بگم خلاصه وار گفتمم خب بریم سر ماجرامون
مریم : میگم لیا!؟
لیا : جان؟
مریم : لیا تو چرا با اون پسره سر لج اوفتادی خب حالا ب خاطره ی کتاب اون کتاب که میدونستم زیاد ارزش نداشت اینجوری سرش بحث و لج کنی هان؟!
لیا: هیی دختر تو از دیشب به این فکر کردی؟
مریم : اره دیگ من تو اگ ی ذره هم بشناسم ب خاطر ی کتاب با ی پسر این همه کلک نمیکردی😂
لیا: همم راس میگی😂😐
مریم : خب بگو دلیل کارتو😐
لیا : خب ببین من اولش که اون پسره رو دیدم چرا دروغ بگم یکم جذبش شدمم ولی وقتی باهاش حرف میزدم بنظر سگ اخلاق بود😕 منم گفتم یکم لج کنم حرسش بدم خیلی حال میداد😂
مریم: آها😐 سگ اخلاقش دقیقا عین تو بود لیا حالا ببین یکی مث تو گیرت اومد دیدی حالا من از دست تو چی میکشم😂
لیا: هرهر خندیدم😒😑 اصلانم سگ اخلاق نیستم خیلی هم اخلاقم خوبه🙂😌
مریم : اره اره تورو هر کس نشناسع میگن ی فرشته اس😂
لیا : باش حالا نزن تو ذوقم🙂😑
مریم : اوکی امشب اون کتاب رو به پسره میدی یا ن؟
لیا خاست حرف بزنه که گوشیش زنگ خورد
لیا: چه حلال زاده ام هس😐
مریم: همم اره بردار ببین چی میگه😃
لیا : باس😕
مکالمه کوک و لیا*
لیا: الو؟
کوک: کتاب رو امروز میتونی بیاری دیگ باید تا امروز تموم کرده باشی دو روزعه دستته
لیا: علیک سلام ممنون منم خوبم مرسی که پرسبدی😑
کوک :وقت سلام و علیک رو بزار کنار جوابمو بده
لیا : هوی پسرهی بی ریخت ب من دستور نده کتاب رو تحویل آجوشی میدم برو از اون بگیر نمخام ببینمت( ع خداتم باشه😑)
کوک: وای من چقدر مشتاق دیدارتم😒 باش خدافظ
لیا: خودا.. چی گوشی رو قطح کرد😐 پسرهی عوضی 😕
مریم تمام مدت داشت به این دوتا میخندید البته گوشی رو گذاشتع بود رو بلند گو تا مریم هم بشنوعه
مریم:😂🤣وایییی
لیا : درد چیه؟ چته؟😐😑
مریم : این پسره هر کی هس فقط اون میتونه تورو تحمل کنه چون هر دوتاتونم مث همدیگع سگ اخلاقین😂🤣
لیا: مرض😒بیخیال حالا ساعت ۵ یا ۶ بریم اون کتاب لعنتی رو تحویل بدیم و خلاص بشیمم بعدآ هم فردا اینا بریم بار خیلی کنجکاوو بریمم؟😃
مریم :😐نمیدونم منم کنجکاو شدم
لیا: آخخخ جون پس میریمممممم😍
مریم : اره🙂
ویو مریم
نمیدونم چرا زیاد خوشم نمیاد از بار اینا چون لیا تا حالا نرفته بود گفتم باش فردا میریم بلند شدیم که بریم کتابخونه تا اون کتاب رو به آجوشی تحویل بدیم...
لایک و کامنت یادتون نرعههه🙂😍🧸💜
نویسندع، خب این دوتا مریم و لیا بیدار سدن و رفتن دیت و صورت و.. رو انجام دادن 😐😂 و صبحونشونو خوردن و.. حالا اینارو حوصله نداشتمم بگم خلاصه وار گفتمم خب بریم سر ماجرامون
مریم : میگم لیا!؟
لیا : جان؟
مریم : لیا تو چرا با اون پسره سر لج اوفتادی خب حالا ب خاطره ی کتاب اون کتاب که میدونستم زیاد ارزش نداشت اینجوری سرش بحث و لج کنی هان؟!
لیا: هیی دختر تو از دیشب به این فکر کردی؟
مریم : اره دیگ من تو اگ ی ذره هم بشناسم ب خاطر ی کتاب با ی پسر این همه کلک نمیکردی😂
لیا: همم راس میگی😂😐
مریم : خب بگو دلیل کارتو😐
لیا : خب ببین من اولش که اون پسره رو دیدم چرا دروغ بگم یکم جذبش شدمم ولی وقتی باهاش حرف میزدم بنظر سگ اخلاق بود😕 منم گفتم یکم لج کنم حرسش بدم خیلی حال میداد😂
مریم: آها😐 سگ اخلاقش دقیقا عین تو بود لیا حالا ببین یکی مث تو گیرت اومد دیدی حالا من از دست تو چی میکشم😂
لیا: هرهر خندیدم😒😑 اصلانم سگ اخلاق نیستم خیلی هم اخلاقم خوبه🙂😌
مریم : اره اره تورو هر کس نشناسع میگن ی فرشته اس😂
لیا : باش حالا نزن تو ذوقم🙂😑
مریم : اوکی امشب اون کتاب رو به پسره میدی یا ن؟
لیا خاست حرف بزنه که گوشیش زنگ خورد
لیا: چه حلال زاده ام هس😐
مریم: همم اره بردار ببین چی میگه😃
لیا : باس😕
مکالمه کوک و لیا*
لیا: الو؟
کوک: کتاب رو امروز میتونی بیاری دیگ باید تا امروز تموم کرده باشی دو روزعه دستته
لیا: علیک سلام ممنون منم خوبم مرسی که پرسبدی😑
کوک :وقت سلام و علیک رو بزار کنار جوابمو بده
لیا : هوی پسرهی بی ریخت ب من دستور نده کتاب رو تحویل آجوشی میدم برو از اون بگیر نمخام ببینمت( ع خداتم باشه😑)
کوک: وای من چقدر مشتاق دیدارتم😒 باش خدافظ
لیا: خودا.. چی گوشی رو قطح کرد😐 پسرهی عوضی 😕
مریم تمام مدت داشت به این دوتا میخندید البته گوشی رو گذاشتع بود رو بلند گو تا مریم هم بشنوعه
مریم:😂🤣وایییی
لیا : درد چیه؟ چته؟😐😑
مریم : این پسره هر کی هس فقط اون میتونه تورو تحمل کنه چون هر دوتاتونم مث همدیگع سگ اخلاقین😂🤣
لیا: مرض😒بیخیال حالا ساعت ۵ یا ۶ بریم اون کتاب لعنتی رو تحویل بدیم و خلاص بشیمم بعدآ هم فردا اینا بریم بار خیلی کنجکاوو بریمم؟😃
مریم :😐نمیدونم منم کنجکاو شدم
لیا: آخخخ جون پس میریمممممم😍
مریم : اره🙂
ویو مریم
نمیدونم چرا زیاد خوشم نمیاد از بار اینا چون لیا تا حالا نرفته بود گفتم باش فردا میریم بلند شدیم که بریم کتابخونه تا اون کتاب رو به آجوشی تحویل بدیم...
لایک و کامنت یادتون نرعههه🙂😍🧸💜
۳۴.۲k
۲۸ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.