فیک کوک ♡رز های خونین♡ پارت۴
از زبان لیونسو
قدم های محکم و با حرصی به سمت جلو میزاشتم و همچنان اسمشو داد میزدم که یک دفعه یه مرد سیاه پوش درشت هیکل جلوم ظاهر شد
تمام سر و صورتش خونی بود و معلوم بود تیر خورده
که فهمیدم....اره او..اون عوضی خودشهه
داشت تلو تلو میخورد حالش خوب نبود و خونریزی داشت ولی ی اسلحه سمتم گرفته بود
سعی کردم خودمو کنترل کنم که کار اشتباهی انجام ندم
اسلحمو به سمتش گرفتم: خودتییی اره خودتییییی بالاخره پیدات کردمممم میکشمت عوضیییییی(عربده)
تهیونگ برای محافظت ازم اومد جلو همینطور بادیگاردا سلاح هاشونو سمت کوک گرفته بودن
جئون بریده بریده گفت : تو..کی هستی
دستور دادم همه اسلحه هاشونو بیارن پایین چون خودم میخواستم بکشمش
همچنان با خشم زیادی داد زدم: اسلحتو بیار پایین بازنده ی طمع کاار
قه قه زد که به پاش شلیک کردم و افتاد زمین
ته ویو
دلم براش سوخت...خیلی زخمی بود که یدفعه لیونسو یه شلیک دیگه هم بهش کرد به لیونسو نزدیک شدم و اروم بهش گفتم:بزار ببریمش عمارت اگه الان بمیره دیگه نمیتونی ازش انتقام بگیریا
اینو گفتم تا اروم شه وگرنه نمیخواستم باهاش اینکارو کنه
ولی لیونسو خیلی عصبی بود
رفت جلو و با ی حرکت اسلحشو ازش گرفت و انداختش رو زمین...حالش خیلی بد بود...میخواست بزنتش که لیونسو رو گرفتم تو بقلم و مانع شدم
یدفعه داد زد: تو برادرمو کشتییی توووو باعث تمام بدبختیام تویییییییی که یدفعه شروع کرد به گریه کردن...اولین باره پیشم گریه میکنه...خیلی عجیبه سعی کردم ارومش کنم ولی فایده نداشت
به بادیگاردا دستور دادم ببرنش تو ماشین فقط من موندم و لیونسو سرشو گذاشتم رو سینم و اونم فقط اشک میریخت که بالاخره تونستمو ارومش کردم و رفت سمت ماشینی که جئون رو اونجا گذاشته بودنو میخواست بره سوار موتورش شه
لیونسو ویو
احساس کردم چند نفر دارن پشت سرمون راه میرن که یدفعه...
چطور بود قشنگام؟
شرط پارت بعد ۵ لایک ۵ کامنت
قدم های محکم و با حرصی به سمت جلو میزاشتم و همچنان اسمشو داد میزدم که یک دفعه یه مرد سیاه پوش درشت هیکل جلوم ظاهر شد
تمام سر و صورتش خونی بود و معلوم بود تیر خورده
که فهمیدم....اره او..اون عوضی خودشهه
داشت تلو تلو میخورد حالش خوب نبود و خونریزی داشت ولی ی اسلحه سمتم گرفته بود
سعی کردم خودمو کنترل کنم که کار اشتباهی انجام ندم
اسلحمو به سمتش گرفتم: خودتییی اره خودتییییی بالاخره پیدات کردمممم میکشمت عوضیییییی(عربده)
تهیونگ برای محافظت ازم اومد جلو همینطور بادیگاردا سلاح هاشونو سمت کوک گرفته بودن
جئون بریده بریده گفت : تو..کی هستی
دستور دادم همه اسلحه هاشونو بیارن پایین چون خودم میخواستم بکشمش
همچنان با خشم زیادی داد زدم: اسلحتو بیار پایین بازنده ی طمع کاار
قه قه زد که به پاش شلیک کردم و افتاد زمین
ته ویو
دلم براش سوخت...خیلی زخمی بود که یدفعه لیونسو یه شلیک دیگه هم بهش کرد به لیونسو نزدیک شدم و اروم بهش گفتم:بزار ببریمش عمارت اگه الان بمیره دیگه نمیتونی ازش انتقام بگیریا
اینو گفتم تا اروم شه وگرنه نمیخواستم باهاش اینکارو کنه
ولی لیونسو خیلی عصبی بود
رفت جلو و با ی حرکت اسلحشو ازش گرفت و انداختش رو زمین...حالش خیلی بد بود...میخواست بزنتش که لیونسو رو گرفتم تو بقلم و مانع شدم
یدفعه داد زد: تو برادرمو کشتییی توووو باعث تمام بدبختیام تویییییییی که یدفعه شروع کرد به گریه کردن...اولین باره پیشم گریه میکنه...خیلی عجیبه سعی کردم ارومش کنم ولی فایده نداشت
به بادیگاردا دستور دادم ببرنش تو ماشین فقط من موندم و لیونسو سرشو گذاشتم رو سینم و اونم فقط اشک میریخت که بالاخره تونستمو ارومش کردم و رفت سمت ماشینی که جئون رو اونجا گذاشته بودنو میخواست بره سوار موتورش شه
لیونسو ویو
احساس کردم چند نفر دارن پشت سرمون راه میرن که یدفعه...
چطور بود قشنگام؟
شرط پارت بعد ۵ لایک ۵ کامنت
۱۰.۱k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.