پارت 10
داخل اون کتاب گفته بود پدربزرگ خوبی داشتم که از هر کسی در دنیا او را بیشتر دوست داشتم یعنی کانر تیموتی سانچز به من قول داده بود که وقتی بازنشسته شد با هم بریم و کل دنیا رو بگردیم اما زندگی بهش طاقت نداد و اون رو از پای درآورد تو روز تولدش متوجه شدیم بیماری سرطان خون دارد تو اون مدت حالش بد بود خودش هم میدونست که تا چند وقت دیگه زنده نیست اما مثل همیشه از خوبیهای سفر دور دنیا میگفت از سفرهایی که به کشورهای مختلف رفته بود مثل رم و... تا اینکه توی یه شب سرد زمستونی وقتی داشت برام قصه میگفت حالش بد شد و همون شب مرد ولی آخرین جملهای که بهم گفت بود این بود که پسرم طمع آدمها رو بدبخت میکنه شاید این بار سنگینی که رو دوش تو میندازم تورو از پا در بیاره ولی تو باید قوی باشی بزرگ و بزرگتر شدم تا ۱۸ سالم شد و فهمیدم پدربزرگ برای من ارث کنار گذاشته بود همراه با یک پاکت نامه یه زمین خالی بزرگ بود که در رم واقع شده بود و گفته بود تا راز اون زمین خالی رو کشف نکردم در این پاکت رو باز نکنم ماهها روی اون زمین کار کردم تا اینکه تو یه روز که خیلی باد میومد متوجه یه چیزی شدم یه سنگ نوشته زیر اون زمین بود کل خاکها رو کنار زدم و دیدم کل اون زمین بزرگ یک کتیبه هست به یاد آوردم که دوست عزیزی داشتم که اسم اون هیتر فرانکلین چیز بود که با هم دوست بودیم اما بعد از مدتی توی تعیین رشته از من جدا شد و رفت و الان تو کار باستان شناسی بود از او کمک خواستم و او هم بعد از چند ماه جستجو اون رو برای من معنی کرد و ما رمز اون کتیبه رو فهمیدیم هر آن کس دنبال فهمیدن راز خدایان مصر است و هر آن کس میخواهد بداند خدایان مصر در این سرزمین ناچیز چه میکردند عواقب کار خود را به دوش بکشد و مزاحم خواب ابدی خدایان نشود که هر کس این کار را انجام دهد به خواب ابدی فرو میرود فقط قطرهای از خون بازدید کنندگان باعث شکافتن این جایگاه میشود زمانی که خون خود را برای شادی روح خدایان هدیه میکنند حتی پدربزرگم در نامه گفته بود : این زمین به کسانی مثل تو، من و هزاران نفر دیگر ارث رسیده پس کار نیمه تموم من رو تموم کن پسرم مطمئن هستم که این مکان مقدس طلسم شده پس بعد از ترجمه کردن کتیبه قدمهات رو مطمئن بردار اما ما به این تهدیدات گوش نکردیم قطرهای از خون خود را روی کتیبه ریختیم مصریها انسانهای باهوشی بودند برای همین تعجب نکنید از اینکه بعد از ریختن خون خودمان روی کتیبه فهمیدیم هرم وارونه بوده و هرم آهسته آهسته پس از چند ساعت چرخید بعد از وارد شدن به اونجا و گوش نکردن به خطرات این کار گنجینه ثروت خدایان را پیدا کردیم همراه با چند تا دفترچه که زندگینامه خدایان و علت آمدن آنها در رم در آن نوشته شده بود اما ما وقتی چشممون به طلاها افتاد دیگه علم رو فراموش کردیم و چسبیدیم به ثروت دولت بارها از ما درخواست کرد که این هرم رو تبدیل به موزه کنیم اما ما این کار را نکردیم قرار بود هر چی که بود نصف بشه بینمون ما که دلمون خوش بود که این تهدیدها به کلی چرت بوده شروع به تقسیم مال کردیم اما فرانکلین همه اونها رو برد من بعد از تماس گرفتن با پلیس اون رو انداختم زندان ولی میخواستم نصف گنجینه رو بهش بدم تا از زندان بیاد بیرون اما...
- اما چی؟
- اما هر دو بیدلیل مردند معلوم میشه که نفرینها الکی نبوده
- اما چی؟
- اما هر دو بیدلیل مردند معلوم میشه که نفرینها الکی نبوده
۶.۲k
۰۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.