تولد یک شیطان
پارت 24
بعد با کلافگی رفتم سمت در خروجی
ساشا رو دیدم که اومده بود دنبالم(از اونجایی که تازه فهمیدم ساشا اسم دختره و این داداشمون پسره اسمشو از ساشا به آیکان تغییر میدم😂) (علامتش یادم نمیاد البته فک کنم علامتی نداشت. علامتش از این به بعد:A)
خیلی آروم و بی صدا رفتم سوار ماشین شدم و با سلعت روند سمت خونه
وسطای راه شروع کرد به طعنه زدن که زدم زیر گریه و با داد گفتم
-بسه دیگههههه چرا همتون از یجا میرینید بهم خسته شدم تمومش کننننن
بی هوا و ناخودآگاه در ماشینو باز کردم که یهو آیکان ماشینو نگه داشت و سریع برگشت به پست و با سرعت لباسمو گرفت
Aداری چه گوهیی میخوری
شدید تر از قبل گریه کردم
لباسمو چل کرد و از ماشین پیاده شد و اومد عقب سمت من
پاهام از در ماشین آویزون بود
دستشو گذاشت رو زانوهام و جلوی نسیمی که از بیرون ماشین میومدو گرفت و همچنین وقتی اومد نور خورشید پشتش موند و روم سایه افتاد
Aمیشه بگی چه مرگته
اشکامو پاک کردم و با تمام توان گریمو تموم کردم موهامو دادم پشت گوشمو صدامو صاف کردم بعد با چشمای خیسم تو چشاش نگاه کردم و بعد دو ثانیه زل زدن دوباره با گریه گفتم
-اون لیاقت نداره وگرنه من آدم خوبیم
بعد دوباره با شدت گریه کردم
یه چشم غره ای رفتو اومد از اینطرف سوار شد(صندلی پشتِ صندلی راننده)
Aخب پس شکست عشقی خوردی
حرفش منو وادار به فکر کردن کرد
شکست عشقی؟
کدوم عشق؟
نکنه این راست میگه و عاشقش بودم؟
نهههه
نکنه عقلمو از دست دادم؟
Aآخه مگه عقلی هم داری که از دست بدی
شت یادم رفته بود خونآشاما میتونن ذهنو بخونن
-عااا
گریم بند اومده بود
-ببین
پرید وسط حرفمو گفت
A امروز خوش اخلاقم و وقت کافی هم دارم که چرت و پرتاتو بگوشم هرچند که دو دلم
-ولی من واقعا نیازمندم با یکی حرف بزنم و اصلا هم مهم نیست اون فرد دوست باشه یا دشمن
ادامه دارد....
بعد با کلافگی رفتم سمت در خروجی
ساشا رو دیدم که اومده بود دنبالم(از اونجایی که تازه فهمیدم ساشا اسم دختره و این داداشمون پسره اسمشو از ساشا به آیکان تغییر میدم😂) (علامتش یادم نمیاد البته فک کنم علامتی نداشت. علامتش از این به بعد:A)
خیلی آروم و بی صدا رفتم سوار ماشین شدم و با سلعت روند سمت خونه
وسطای راه شروع کرد به طعنه زدن که زدم زیر گریه و با داد گفتم
-بسه دیگههههه چرا همتون از یجا میرینید بهم خسته شدم تمومش کننننن
بی هوا و ناخودآگاه در ماشینو باز کردم که یهو آیکان ماشینو نگه داشت و سریع برگشت به پست و با سرعت لباسمو گرفت
Aداری چه گوهیی میخوری
شدید تر از قبل گریه کردم
لباسمو چل کرد و از ماشین پیاده شد و اومد عقب سمت من
پاهام از در ماشین آویزون بود
دستشو گذاشت رو زانوهام و جلوی نسیمی که از بیرون ماشین میومدو گرفت و همچنین وقتی اومد نور خورشید پشتش موند و روم سایه افتاد
Aمیشه بگی چه مرگته
اشکامو پاک کردم و با تمام توان گریمو تموم کردم موهامو دادم پشت گوشمو صدامو صاف کردم بعد با چشمای خیسم تو چشاش نگاه کردم و بعد دو ثانیه زل زدن دوباره با گریه گفتم
-اون لیاقت نداره وگرنه من آدم خوبیم
بعد دوباره با شدت گریه کردم
یه چشم غره ای رفتو اومد از اینطرف سوار شد(صندلی پشتِ صندلی راننده)
Aخب پس شکست عشقی خوردی
حرفش منو وادار به فکر کردن کرد
شکست عشقی؟
کدوم عشق؟
نکنه این راست میگه و عاشقش بودم؟
نهههه
نکنه عقلمو از دست دادم؟
Aآخه مگه عقلی هم داری که از دست بدی
شت یادم رفته بود خونآشاما میتونن ذهنو بخونن
-عااا
گریم بند اومده بود
-ببین
پرید وسط حرفمو گفت
A امروز خوش اخلاقم و وقت کافی هم دارم که چرت و پرتاتو بگوشم هرچند که دو دلم
-ولی من واقعا نیازمندم با یکی حرف بزنم و اصلا هم مهم نیست اون فرد دوست باشه یا دشمن
ادامه دارد....
۱.۹k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.