پارت1داستان فلیکس وقتی با ات اشنا میشه
پارت1داستان فلیکس وقتی با ات اشنا میشه
اولی لیکس هیون تو یک کافه شاب نشسته بون به منو نگاه میکردن هر دویک نوشیدنی سفارش داده بودن بعد لیکس که خواست حساب کند یک دفعه شونه هاش به دختر خوشکل خورد اون نوشیدی های که تو دست ات بود ریخت رو لباس لیکس
ات:او او اقا ببخشید
لیکس:تعجب کرد گفت اشکالی نداره
ات:الان من چه جوری کمکت کنم لباست تمیز شه
لیکس:ام نمیدونم
ات:اها پس یک شام دعوات میکنم بازم ببخشید
لیکس:شام؟
ات:ارع فعلابای
لیکس:اخه اخه ببخشید خانم شما منو از کجا پیدا میکنی توکه شماره منو نداری
ات:پس بده
لیکس:او اوکی
اولی لیکس هیون تو یک کافه شاب نشسته بون به منو نگاه میکردن هر دویک نوشیدنی سفارش داده بودن بعد لیکس که خواست حساب کند یک دفعه شونه هاش به دختر خوشکل خورد اون نوشیدی های که تو دست ات بود ریخت رو لباس لیکس
ات:او او اقا ببخشید
لیکس:تعجب کرد گفت اشکالی نداره
ات:الان من چه جوری کمکت کنم لباست تمیز شه
لیکس:ام نمیدونم
ات:اها پس یک شام دعوات میکنم بازم ببخشید
لیکس:شام؟
ات:ارع فعلابای
لیکس:اخه اخه ببخشید خانم شما منو از کجا پیدا میکنی توکه شماره منو نداری
ات:پس بده
لیکس:او اوکی
۱۶۰
۱۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.