عضو هشتم بی تی اس پارت ۱۶
بایول:انیو ارمی جانگ بایول هستم حالتون چطوره؟
بایول:خب راستش اومدم بگم حالم خوبه و لطفا نگرانم نباشید ، و ممنونم که تولدم رو تبریک گفتین
یکی کامنت میزاره:🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕
بایول ویو
سعی کردم بهش اهمیت ندم و سرمو با ارمی ها گرم کنم ولی نمشد پس تصمیم گرفتم اون کامنتو حذف کنم
بایول:ارمی یچیزی هست که شما باید بدونید ، من واقعا دوستون دارم ، شما جزوی از خانوادمین ، اگر شما نبودین هم پسرا بی انگیزه میشدن و هم من به رویام نمیرسیدم
من واقعا دوستون دارم (بغض) (اوکی ولی خودم عوقم گرفت سرش)
بایول: خب امشب تولدمههه ، نباید ناراحت باشم ، بریم کیکو بیاریمممممممم.........تاداااا (کیکو نشون داد)
بایول ویو
کلی با ارمی ها حرف زدم خندیدم باورم نمیشه انقدر زود منو پذیرفتن واقعا ذوق کردم ، داشتم تو اتاقم تلویزیون میدیدم (خونشون ازین لاکچریاست😐) که یهو برقا رفت ، لعنتی به هرکسی که جلوی دیدم بود فرستادم و پاشدم برم حموم که یهو در باز شد و اعضا اومدن تو با یه کیک بزرگ ، عرررررر
اعضا:سوپرایزززززززز ، تولدت مبارک بایول شیییی
بایول:وااااااای پسرااااا مرسیییی
((دیگه بعد از کلی تشکر و چص بازیه بایول تولدو گرفتنو نخود نخود هرکی رود اتاق خود))
تهیونگ ویو
تهیونگ : کوکی ، کوکییی
کوک:هااااا
ته:خوابم نمیبره
کوک:خب به.......
ته:🤨🤨🤨🤨
کوک:به من چه؟
ته:خب میگم یکاری کن بخوابم
کوک: ( با مشت میزنه تو سرش
کوک:حالا بخواب😂
ته:😴😴😴
کوک:جدی خوابیدی؟
ته:نه😐
کوک :خب بخواب دیگه
ته:شببخیر
کوک:گودنایت
ا.ت ویو (۳:۴۵)
یه ربع چهاره و ما فردا باید بریم فن ساین ، و منم خوابم نمیبره و با گوشیم کار میکنم و آهنگ گوش میدم و هم زمان به این فکر میکنم که چرا من ، منی که هیچی نیستم باید داخل گروه به این بزرگی بشم ، دلیلش چیه.....(چند ساعت بعد) دیگه چشمام داشت سنگین میشد که صدای الارم کوفتی خورد ، با کلی زور و بلا بلاخره پاششدم و روتین پوستی مو انجام دادمو رفتن پایین که برای اعضا صبحونه درست کنم ، خودم مسئولیتشو گرفتم واسه همین زودتر از بقیه پا میشم ، صبحونه رو درست کردم و رفتم اعضارو بیدار کردم ، برنامه ی امروزشونو بهشون گفتم ، رسما بجای منیجرشونم ، بعد از صبحونه یکم باهم حرف زدیم و بیکار نشستیم تا ساعت ۳ و خورده ای ، همه رفتیم لباس پوشیدیم و رفتیم کمپانی برای تمرین ، (هرکی اتاق خودشو داشت)
نامجون ویو
تو استودیوم در حال تمرین کردن بودم که دیدم بایول اومد تو ، اهنگ و قطع کردمو.....
نامجون:کاری باهام داشتی؟
بایول:اره ، راستش دارم دومین اهنگمو مینویسم ، و یه پارت از رپشو نمیتونم بخونم ، نوشتمشااااا و چون تو ذهنم داشتم میخوندم اهنگو الان نمیتونم بخونمش ، میشه کمکم کنی؟
نامجون:اره حتما بیا بشین
بایول:خب راستش اومدم بگم حالم خوبه و لطفا نگرانم نباشید ، و ممنونم که تولدم رو تبریک گفتین
یکی کامنت میزاره:🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕🖕
بایول ویو
سعی کردم بهش اهمیت ندم و سرمو با ارمی ها گرم کنم ولی نمشد پس تصمیم گرفتم اون کامنتو حذف کنم
بایول:ارمی یچیزی هست که شما باید بدونید ، من واقعا دوستون دارم ، شما جزوی از خانوادمین ، اگر شما نبودین هم پسرا بی انگیزه میشدن و هم من به رویام نمیرسیدم
من واقعا دوستون دارم (بغض) (اوکی ولی خودم عوقم گرفت سرش)
بایول: خب امشب تولدمههه ، نباید ناراحت باشم ، بریم کیکو بیاریمممممممم.........تاداااا (کیکو نشون داد)
بایول ویو
کلی با ارمی ها حرف زدم خندیدم باورم نمیشه انقدر زود منو پذیرفتن واقعا ذوق کردم ، داشتم تو اتاقم تلویزیون میدیدم (خونشون ازین لاکچریاست😐) که یهو برقا رفت ، لعنتی به هرکسی که جلوی دیدم بود فرستادم و پاشدم برم حموم که یهو در باز شد و اعضا اومدن تو با یه کیک بزرگ ، عرررررر
اعضا:سوپرایزززززززز ، تولدت مبارک بایول شیییی
بایول:وااااااای پسرااااا مرسیییی
((دیگه بعد از کلی تشکر و چص بازیه بایول تولدو گرفتنو نخود نخود هرکی رود اتاق خود))
تهیونگ ویو
تهیونگ : کوکی ، کوکییی
کوک:هااااا
ته:خوابم نمیبره
کوک:خب به.......
ته:🤨🤨🤨🤨
کوک:به من چه؟
ته:خب میگم یکاری کن بخوابم
کوک: ( با مشت میزنه تو سرش
کوک:حالا بخواب😂
ته:😴😴😴
کوک:جدی خوابیدی؟
ته:نه😐
کوک :خب بخواب دیگه
ته:شببخیر
کوک:گودنایت
ا.ت ویو (۳:۴۵)
یه ربع چهاره و ما فردا باید بریم فن ساین ، و منم خوابم نمیبره و با گوشیم کار میکنم و آهنگ گوش میدم و هم زمان به این فکر میکنم که چرا من ، منی که هیچی نیستم باید داخل گروه به این بزرگی بشم ، دلیلش چیه.....(چند ساعت بعد) دیگه چشمام داشت سنگین میشد که صدای الارم کوفتی خورد ، با کلی زور و بلا بلاخره پاششدم و روتین پوستی مو انجام دادمو رفتن پایین که برای اعضا صبحونه درست کنم ، خودم مسئولیتشو گرفتم واسه همین زودتر از بقیه پا میشم ، صبحونه رو درست کردم و رفتم اعضارو بیدار کردم ، برنامه ی امروزشونو بهشون گفتم ، رسما بجای منیجرشونم ، بعد از صبحونه یکم باهم حرف زدیم و بیکار نشستیم تا ساعت ۳ و خورده ای ، همه رفتیم لباس پوشیدیم و رفتیم کمپانی برای تمرین ، (هرکی اتاق خودشو داشت)
نامجون ویو
تو استودیوم در حال تمرین کردن بودم که دیدم بایول اومد تو ، اهنگ و قطع کردمو.....
نامجون:کاری باهام داشتی؟
بایول:اره ، راستش دارم دومین اهنگمو مینویسم ، و یه پارت از رپشو نمیتونم بخونم ، نوشتمشااااا و چون تو ذهنم داشتم میخوندم اهنگو الان نمیتونم بخونمش ، میشه کمکم کنی؟
نامجون:اره حتما بیا بشین
۲.۳k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.