شروع بی پایان
پارت ۶
نامجون پارت
یهو دیدم سرش داره گیج میره افتاد روم و زود گرفتمش بعد لباساشو پوشوندم و زنگ زدم به هوسوک و جریانو بهش گفتم و گفتم زود بیاد تا ببریمش دکتر بعد ۲دقیقه هوسوک خودشو رسوند بغلش کردم هوپی: ماشینو گذاشتم جلو حیاط بدو. دویدیم و رسیدیم به ماشین کوکم تو ماشین بود کوک: بدویید سوار شید .سوار شدیم و کمی بعد رسیدیم به بیمارستان ات رو بردیم داخل بیمارستان و ...
نامجون پارت
یهو دیدم سرش داره گیج میره افتاد روم و زود گرفتمش بعد لباساشو پوشوندم و زنگ زدم به هوسوک و جریانو بهش گفتم و گفتم زود بیاد تا ببریمش دکتر بعد ۲دقیقه هوسوک خودشو رسوند بغلش کردم هوپی: ماشینو گذاشتم جلو حیاط بدو. دویدیم و رسیدیم به ماشین کوکم تو ماشین بود کوک: بدویید سوار شید .سوار شدیم و کمی بعد رسیدیم به بیمارستان ات رو بردیم داخل بیمارستان و ...
۱.۷k
۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.