وقتی بچه خودش رو نمی خواست part:2
جین:پسر خودت رو نمیشناسی
جیمین:چییییی؟ا.ت جین هیونگ چی میگه؟
ا.ت:داره حقیقت رو میگه به هرحال ازتون ممنونم فعلا خدانگهدار
جیمین:تو هیچ جا نمیری باید به من همه چیز رو بگی
ا.ت:شروع کرد توضیح دادن همه چیز خواست بره که جیمین گفت:
جیمین:ا.ت تو و جیون هیچ جا نمیرید
ا.ت:دلیلش چیه
جیمین:تو بچم رو ازم گرفتی کل خاطراتی که میتونستم ازش داشته باشم رو گرفتی بعد میگی چی واقعا
ا.ت:من ازت گرفتم این تو بودی که بچت رو نخواستی
جین:هردوتون بس کنید میآید خونه من
ا.ت:،چشم
جیمین:چشم
جین:خوبه حالا بریم وسایل رو جمع کنید من چمدون رو میارم
ا.ت خواست جیون رو برداره که جیمین نزاشت
جیمین:من میارمش
ا.ت:اون بچه منه خودم میارمش
جیمین:بچه منم هست
جین:بیاید
همشون به سمت خونه جین حرکت کردن جیمین جیون رو برد و سر تخت خوابوندش
جیمین:منو ببخش که کنارت نبودم ولی بهت قول میدم جبران کنم
ا.ت:وعده های سرخرمن نده
جین:ا.ت جیمین بیاید پایین غذا بخورید الان بقیه اعضا میانا.ت و جیمین رفتن پایین بازم جین شاهکار کرده بود
بعد از غذا اعضا اومدن ا.ت همه چیز رو از اول تا آخر برای اعضا تعریف کرد
تهیونگ:یاااا هیونگ واقعا از تو انتظار نداشتم
کوک:منم همینطور
نامجون:بچه ها ول کنید مهم اینه که الان کنار همن
ا.ت:نه نامجون شی جیون پسر منه پیش منم میمونه
جیمین:اون پسر منم هست پس پیش من میمونه
شوگا:هعی دوتاتون ساکت شید بچه دوتاتونه
هم به پدر احتیاج داره هم مادر پس فقط آشتی کنید
ا.ت:ولی اون حتی معذرت خواهی هم نکرده
جیمین:ا.ت من واقعا متاسفم میشه دوباره یه خوانواده بشیم بخاطر پسرمون بزار کنارتون باشم
جیهوپ:ا.ت شی بنظر ماهم این بهترین کاره
ا.ت:،فقط بخاطر جیون
جیمین:ممنونم
ا.ت و جیمین همدیگر رو بغل کردن ازدواج کردن و به خوبی و خوشی پسرشون رو بزرگ کردن.
میدونم بد شده متاسفم😔
جیمین:چییییی؟ا.ت جین هیونگ چی میگه؟
ا.ت:داره حقیقت رو میگه به هرحال ازتون ممنونم فعلا خدانگهدار
جیمین:تو هیچ جا نمیری باید به من همه چیز رو بگی
ا.ت:شروع کرد توضیح دادن همه چیز خواست بره که جیمین گفت:
جیمین:ا.ت تو و جیون هیچ جا نمیرید
ا.ت:دلیلش چیه
جیمین:تو بچم رو ازم گرفتی کل خاطراتی که میتونستم ازش داشته باشم رو گرفتی بعد میگی چی واقعا
ا.ت:من ازت گرفتم این تو بودی که بچت رو نخواستی
جین:هردوتون بس کنید میآید خونه من
ا.ت:،چشم
جیمین:چشم
جین:خوبه حالا بریم وسایل رو جمع کنید من چمدون رو میارم
ا.ت خواست جیون رو برداره که جیمین نزاشت
جیمین:من میارمش
ا.ت:اون بچه منه خودم میارمش
جیمین:بچه منم هست
جین:بیاید
همشون به سمت خونه جین حرکت کردن جیمین جیون رو برد و سر تخت خوابوندش
جیمین:منو ببخش که کنارت نبودم ولی بهت قول میدم جبران کنم
ا.ت:وعده های سرخرمن نده
جین:ا.ت جیمین بیاید پایین غذا بخورید الان بقیه اعضا میانا.ت و جیمین رفتن پایین بازم جین شاهکار کرده بود
بعد از غذا اعضا اومدن ا.ت همه چیز رو از اول تا آخر برای اعضا تعریف کرد
تهیونگ:یاااا هیونگ واقعا از تو انتظار نداشتم
کوک:منم همینطور
نامجون:بچه ها ول کنید مهم اینه که الان کنار همن
ا.ت:نه نامجون شی جیون پسر منه پیش منم میمونه
جیمین:اون پسر منم هست پس پیش من میمونه
شوگا:هعی دوتاتون ساکت شید بچه دوتاتونه
هم به پدر احتیاج داره هم مادر پس فقط آشتی کنید
ا.ت:ولی اون حتی معذرت خواهی هم نکرده
جیمین:ا.ت من واقعا متاسفم میشه دوباره یه خوانواده بشیم بخاطر پسرمون بزار کنارتون باشم
جیهوپ:ا.ت شی بنظر ماهم این بهترین کاره
ا.ت:،فقط بخاطر جیون
جیمین:ممنونم
ا.ت و جیمین همدیگر رو بغل کردن ازدواج کردن و به خوبی و خوشی پسرشون رو بزرگ کردن.
میدونم بد شده متاسفم😔
۵.۱k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.