عشق در نگاه اول پارت ۱۱
ویو ا.ت
صبح با نوازش دستی روی سرم بیدار بیدار شدم و دیدم کوک داره سرمو نوازش میکنه
کوک : خوشگل خانوم بیدار شدی
ا.ت : آره (خواب آلود)
کوک : پاشو عزیزم بریم برای صبحونه
ا.ت : باشه کوکی
ویو کوک
دستشو گرفتم و رفتیم پایین برای صبحونه
م کوک : سلام دخترم
ا.ت : سلام خانوم صبحتون بخیر
پ کوک : سلام
ا.ت : سلام آقای جئون صبحتون بخیر
پ کوک : دخترم تو آشپزی بلدی
ا.ت : بله آقا چطور ؟
پ کوک : امروز میخوام دستپختت رو امتحان کنم بدون کمک خدمتکار ها هر غذایی که میگم درست کن
ا.ت : خیلی زیاد بود ولی برای اینکه خودمو بهش ثابت کنم گفتم چشم
پ کوک : پس تا ظهر آماده باشه
ا.ت : بله چشم
کوک : بابا یکم سخت نمیگیری
ا.ت : تو دخالت نکن
ویو ا.ت : همه خدمتکار ها رفته بودن کوک و پدرش هم رفته بودن بیرون مامان کوک هم تو کتابخونه عمارت بود یونا هم بیرون بود و منم داشتم غذا درست میکردم که دیدم مامان کوک صدام کرد
م کوک : خسته نباشی دخترم
ا.ت : ممنون مادر یعنی ببخشید خانوم
م کوک : اشکال نداره دخترم با من راحت باش
ا.ت : بله چشم
م کوک : خسته که نشدی
ا.ت : هر طور که باشم باید انجامش بدم
م کوک : نمیخوای کمکت کنم
ا.ت : نه آقای جئون گفتن که باید بدون کمک کسی این کارو کنم
م کوک : یعنی انقدر جونگکوک رو دوست داری ؟
ا.ت : من به خاطر جونگکوک هر کاری میکنم
م کوک : من که خیلی دوست دارم تو عروسم بشی چون اون یونا اصلا مثل تو نیست
ا.ت : هعی ای کاش آقای جئون هم همینو میگفت
م کوک : من شوهرم رو میشناسم تو باید یه جوری خودتو بهش ثابت کنی مطمئنم اونم دوست داره
ا.ت : مادر جون شما مثل مادر خودم هستین ای کاش مامان منم زنده بود (بابغض)
م کوک : نگران نباش دخترم اونم حواسش بهت از اون بالا هست تازه منم مثل مادر خودت بدون
ا.ت : بغلش کردم و گفتم ممنونم
پرش زمانی به چند ساعت بعد
ویو کوک
داشتیم با بابام میرفتیم تو خونه که یه بوی خوبی به مشامم خورد حدس زدم که ا.ت غذا درست کرده رفتم پیشش
کوک : به به خانومم چه کرد
ا.ت : عه کوک (باخنده)
ویو ا.ت
میزو چیده بودم و منتظر بودم تا بیان نشستیم سر میز بابای کوک از اولیش تست کرد که یهو .........
صبح با نوازش دستی روی سرم بیدار بیدار شدم و دیدم کوک داره سرمو نوازش میکنه
کوک : خوشگل خانوم بیدار شدی
ا.ت : آره (خواب آلود)
کوک : پاشو عزیزم بریم برای صبحونه
ا.ت : باشه کوکی
ویو کوک
دستشو گرفتم و رفتیم پایین برای صبحونه
م کوک : سلام دخترم
ا.ت : سلام خانوم صبحتون بخیر
پ کوک : سلام
ا.ت : سلام آقای جئون صبحتون بخیر
پ کوک : دخترم تو آشپزی بلدی
ا.ت : بله آقا چطور ؟
پ کوک : امروز میخوام دستپختت رو امتحان کنم بدون کمک خدمتکار ها هر غذایی که میگم درست کن
ا.ت : خیلی زیاد بود ولی برای اینکه خودمو بهش ثابت کنم گفتم چشم
پ کوک : پس تا ظهر آماده باشه
ا.ت : بله چشم
کوک : بابا یکم سخت نمیگیری
ا.ت : تو دخالت نکن
ویو ا.ت : همه خدمتکار ها رفته بودن کوک و پدرش هم رفته بودن بیرون مامان کوک هم تو کتابخونه عمارت بود یونا هم بیرون بود و منم داشتم غذا درست میکردم که دیدم مامان کوک صدام کرد
م کوک : خسته نباشی دخترم
ا.ت : ممنون مادر یعنی ببخشید خانوم
م کوک : اشکال نداره دخترم با من راحت باش
ا.ت : بله چشم
م کوک : خسته که نشدی
ا.ت : هر طور که باشم باید انجامش بدم
م کوک : نمیخوای کمکت کنم
ا.ت : نه آقای جئون گفتن که باید بدون کمک کسی این کارو کنم
م کوک : یعنی انقدر جونگکوک رو دوست داری ؟
ا.ت : من به خاطر جونگکوک هر کاری میکنم
م کوک : من که خیلی دوست دارم تو عروسم بشی چون اون یونا اصلا مثل تو نیست
ا.ت : هعی ای کاش آقای جئون هم همینو میگفت
م کوک : من شوهرم رو میشناسم تو باید یه جوری خودتو بهش ثابت کنی مطمئنم اونم دوست داره
ا.ت : مادر جون شما مثل مادر خودم هستین ای کاش مامان منم زنده بود (بابغض)
م کوک : نگران نباش دخترم اونم حواسش بهت از اون بالا هست تازه منم مثل مادر خودت بدون
ا.ت : بغلش کردم و گفتم ممنونم
پرش زمانی به چند ساعت بعد
ویو کوک
داشتیم با بابام میرفتیم تو خونه که یه بوی خوبی به مشامم خورد حدس زدم که ا.ت غذا درست کرده رفتم پیشش
کوک : به به خانومم چه کرد
ا.ت : عه کوک (باخنده)
ویو ا.ت
میزو چیده بودم و منتظر بودم تا بیان نشستیم سر میز بابای کوک از اولیش تست کرد که یهو .........
۷.۶k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.