♧◇فیک ته♧◇
♧◇فیک ته♧◇
سانا پرید بغلم قلبم درد گرفت
بعد پنج مین از هم جدا شدیم اون بچه ای که با سانا بود گفت: ( بچه ها اسم بچه هیون سوکه) تو همون بابامی بابایی که مامان گفت تو ما موریتی الان از
ما موریت اومدی مامان می گفت تو خیلی خوش تیپ و مهربونی مثل اینکه واقعا هستس ( با یه حالت بچه گونه)
کوک : اره ( با بغض)
کوک: سانا.. این واقعا . ب. بچه ی منه؟
سانا: اره ( وقتی شما رفتید من حامله بودم
کوک: واقعا
سانا : اره
ات: عرررر عشقشون بی پایانه چره من بچه دار نمیشم ( با یه حالت بانمک و کیوت)
ته: نگران نباش همین امشب قراره درد بکشی بیبی😈
ات: تههههههههههه اه
ته: چیه نمی خوایم تا ابد همین جوری تنها بمونیم که
ات: راس میگی
ات:دلم خیلی برات تنگ شده بود . خیلی
ات:تو این چند سال وا قعا به زور تونستم تحمل کنم
ادامه دارد....
شرطا :
۱۰ لایک
۵ کام
تهیونگ : لایک میکنی یا بگم یونتان بیفته دنبالت پددددد صصصصگ
سانا پرید بغلم قلبم درد گرفت
بعد پنج مین از هم جدا شدیم اون بچه ای که با سانا بود گفت: ( بچه ها اسم بچه هیون سوکه) تو همون بابامی بابایی که مامان گفت تو ما موریتی الان از
ما موریت اومدی مامان می گفت تو خیلی خوش تیپ و مهربونی مثل اینکه واقعا هستس ( با یه حالت بچه گونه)
کوک : اره ( با بغض)
کوک: سانا.. این واقعا . ب. بچه ی منه؟
سانا: اره ( وقتی شما رفتید من حامله بودم
کوک: واقعا
سانا : اره
ات: عرررر عشقشون بی پایانه چره من بچه دار نمیشم ( با یه حالت بانمک و کیوت)
ته: نگران نباش همین امشب قراره درد بکشی بیبی😈
ات: تههههههههههه اه
ته: چیه نمی خوایم تا ابد همین جوری تنها بمونیم که
ات: راس میگی
ات:دلم خیلی برات تنگ شده بود . خیلی
ات:تو این چند سال وا قعا به زور تونستم تحمل کنم
ادامه دارد....
شرطا :
۱۰ لایک
۵ کام
تهیونگ : لایک میکنی یا بگم یونتان بیفته دنبالت پددددد صصصصگ
۴.۳k
۱۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.