𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝚃𝚗𝚊𝚗𝚕𝚖𝚘𝚚𝚞𝚒𝚕𝚒𝚌𝚊𝚝𝚒𝚘𝚗➖⃟🌟
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝¹⁷
جیغ بلندی زدم ...
ندیمه خنجر را بالا آورد که سویا وارد کالسکه شد و او را از من دور کرد ...
ندیمه با عجله بیرون رفت و سویا همراهش ...
راوی
ندیمه همینجور که داشت پشت سرش را نگاه میکرد به جسمی برخورد ...
سویا ایستاد و با دستپاچگی گفت :جناب پـــــارـــــک لطفا جلوی اون دختر رو بگیرین ...
جیمین مچ دست ندیمه را گرفت و فشرد ، سویابا عجله ونفس زنان پیش جیمین رفت و گفت :این زن قصد جان بانو کیم رو کرده بود ...
تو حس حال عشق اولم را داری ...وقتی برای اولین بار دیدمت قلبم لرزید ...اما تو نشو همانند عشق اولم ...تو مرا ترک نکن ...دوستت دارم فرشته کوچکم ...تو همچو تیری به سوی قلبم رفتی...اما ...اما ... تیرت درد لذت بخشی را به روحم منتقل کرد ..تو همچو تیری هستی که من به سوی هدفم پرتاب کردم ...تو برایم بمان ...تو بیشتر از آن بمان ...بیشتر از تمام تنهایی هایم ... بیشتر از تمام ترس هایم ... بیشتر از تمام بدبختی هایم ...بگذار بداند حداقل تو برایم ماندی و نرفتی ...!
جیمین دست دختر جوان را بسته بود و او را به دادستانی برد و دفتر داد ستانی خیال او را از بابت سلامتی هایون و ازدواجش راحت کرد اما باید بعد از مراسم این موضوع را شخصا به امپراطور گزارش بدهد و حال با بانوی شمشیرزن گفتگو میکرد ...:شما باید سویا دختر دوم مشاور جانگ باشین...
سویا : بله و شما باید پسر وزیر دفاع و محافظ ولیعهد جناب پارک جیمین باشین ...
جیمین : از کجا من رو شناختین ؟
سویا : آوازه مهارت های رزمی و ...(*سویا سرش را به نشانه خجالت پایین آورد و ادامه داد :خوشچهره بودن شما به گوش تمام مردم گوریو رسیده و شما چجوری من رو شناختین؟ (بخاطر اینکه اون زمان دخترای اشراف زاده نباید خودشون رو درگیر این چیزا میکردن مخصوصا سویا که قرار بود همسر ولیعهد بشه و الان نمیتونه با کسی ازدواج کنه )
#Park_Jiyoon
#Tnanlmoquilication
𝙰𝚞𝚝𝚑𝚘𝚛 : 𝙹𝚒𝚢𝚘𝚘𝚗☻
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽
𝚙𝚊𝚛𝚝¹⁷
جیغ بلندی زدم ...
ندیمه خنجر را بالا آورد که سویا وارد کالسکه شد و او را از من دور کرد ...
ندیمه با عجله بیرون رفت و سویا همراهش ...
راوی
ندیمه همینجور که داشت پشت سرش را نگاه میکرد به جسمی برخورد ...
سویا ایستاد و با دستپاچگی گفت :جناب پـــــارـــــک لطفا جلوی اون دختر رو بگیرین ...
جیمین مچ دست ندیمه را گرفت و فشرد ، سویابا عجله ونفس زنان پیش جیمین رفت و گفت :این زن قصد جان بانو کیم رو کرده بود ...
تو حس حال عشق اولم را داری ...وقتی برای اولین بار دیدمت قلبم لرزید ...اما تو نشو همانند عشق اولم ...تو مرا ترک نکن ...دوستت دارم فرشته کوچکم ...تو همچو تیری به سوی قلبم رفتی...اما ...اما ... تیرت درد لذت بخشی را به روحم منتقل کرد ..تو همچو تیری هستی که من به سوی هدفم پرتاب کردم ...تو برایم بمان ...تو بیشتر از آن بمان ...بیشتر از تمام تنهایی هایم ... بیشتر از تمام ترس هایم ... بیشتر از تمام بدبختی هایم ...بگذار بداند حداقل تو برایم ماندی و نرفتی ...!
جیمین دست دختر جوان را بسته بود و او را به دادستانی برد و دفتر داد ستانی خیال او را از بابت سلامتی هایون و ازدواجش راحت کرد اما باید بعد از مراسم این موضوع را شخصا به امپراطور گزارش بدهد و حال با بانوی شمشیرزن گفتگو میکرد ...:شما باید سویا دختر دوم مشاور جانگ باشین...
سویا : بله و شما باید پسر وزیر دفاع و محافظ ولیعهد جناب پارک جیمین باشین ...
جیمین : از کجا من رو شناختین ؟
سویا : آوازه مهارت های رزمی و ...(*سویا سرش را به نشانه خجالت پایین آورد و ادامه داد :خوشچهره بودن شما به گوش تمام مردم گوریو رسیده و شما چجوری من رو شناختین؟ (بخاطر اینکه اون زمان دخترای اشراف زاده نباید خودشون رو درگیر این چیزا میکردن مخصوصا سویا که قرار بود همسر ولیعهد بشه و الان نمیتونه با کسی ازدواج کنه )
#Park_Jiyoon
#Tnanlmoquilication
۱.۹k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.