part6🧟💀
"سوا"
پشت یه در ایستادیم
سوا : اینجا دوشای عمومیه
کوک : تنها جاییه که راحت میشه توش قایم شد
داشت با رمز ور میرفت
سوا : چجوری میخوای بازش کنی؟ اینجارو بعد ساعت کاری میبندن و اجازه نداریم بریم تو
کوک :"پوزخنده" خنگ کیوت، یعنی اینقد ترسیدی که حتی نمیدونی یه در قفل رو چطوری باز میکنن؟قشنگ نگا کن..اول کاورش رو ورمیداری و کد رو میزنی و باز میشه
در باز شد
سوآ : "شوکه" صبر کن.سونبه تو کد رو از کجا بلد بودی..مگه اینکه مسئول خوابگاه اینو بدونه
۳ نفرو اون داخل دیدیم که صندلی و چوب کتاب دستشون بود
+اوه
×ب..ببخشید؟
÷*بالا بردن صندلی سمت سوا*
سوا : وایسا وایسا ما ادمیم (´Д` )
÷شما چجوری اومدین این تو
"تعریف کردن کل داستان"
+ خب پس اون طور که ملتفت شدم.جنابعالی کد رو از دفتر برداشتی...تو هم تو خوابگاه خواب تشریف داشتی..بعد اتفاقی همو دیدین پاشدین اومدین اینجا
سوآ : بله همینطوره
فک کنم این یارو اینجا یه رییسی چیزیه . فعلا بهتره باهاش کنار بیایم.منم که گوشام درازه(ー_ー;)
+ اون بیرون یه محشر کبراس بعد سرتونو انداختین اومدین این تو..معلوم نیس دارین دروغ میگین؟
×امم جونسوک هیونگ
جونسوک : چیه چیز بدی گفتم ؟ فک نمیکنی همه حرفاشون یه چرت محضه؟
اون یارو که فک کنم اسمش جونسوکه با چوبش زر به سینه جونگ کوک
جونسوک : هوی تو یارو با اون ماسکت..احیانا کجا بودی؟
کوک : نمیدونم یادم نیس"اهمیت ندادن"
چی گفتی فانوسا؟(゚ー゚*)
جونسوک : هوی مسخرم میکنی؟جوابمو بده
کوک :"چشم غره"
جونگ کوک تبرشو جلو صورت جونسوک اورد
جونسوک :"شوکه" هوی!
کوک : اولا چرت محض اون فیس توعه(زارت)بعدشم حالا که قیافت اینقد زاغارته لااقل جلو دهنتو بگیر(زارت پارت دو)بهت میگم یادم نمیاد بازم وراجی میکنی(زارت پارت سه)
رفتم سمت جونگ کوک تبرشو پایین اوردم
سوا : میدونم عجیبه. ولی واسه چی باید تو همچین اوضاعی دروغ بگیم ؟سونبه هم ادم بدی نیس فقد اعصابش خرابه و تند حرف میزنه..لطفا شما هم درک کنین
جونسوک :"اخم کردن"
بنظر نمیاد اروم شده باشه
سوا : شاید اول باید خودمونو معرفی کنیم...من مین سوا هستم بخش مدیریت بازرگانی
÷پ..پس خودتی سوا اونی
سوا : هوم؟
÷منم داهیون..ترم اول یه پروژه داشتیم
سوآ : همون پروژه علوم ورزشی؟
داهیون : پس یادت میاد!
سوا : ارایشتو عوض کردی برا همین نشناختمت
داهیون : "خنده" اره همه میگن ایشون اون وو اوپا بخش اموزش ریاضی و جونسوک اوپا بخش مدیریت دولتی
داهیون چشمش به جونگ کوک خورد و تعظیم کرد
داهیون : سلام سونبه.خیلی وقته ندیدمت
کوک :"بدون جواب"
سوا : مشناسیش؟
داهیون : اره جونگ کوک رو چند بار تو کلاسای هنر دیدم..موقع حضور غیاب شناختمش
پس دانشجوی دانشگاه ماست
پشت یه در ایستادیم
سوا : اینجا دوشای عمومیه
کوک : تنها جاییه که راحت میشه توش قایم شد
داشت با رمز ور میرفت
سوا : چجوری میخوای بازش کنی؟ اینجارو بعد ساعت کاری میبندن و اجازه نداریم بریم تو
کوک :"پوزخنده" خنگ کیوت، یعنی اینقد ترسیدی که حتی نمیدونی یه در قفل رو چطوری باز میکنن؟قشنگ نگا کن..اول کاورش رو ورمیداری و کد رو میزنی و باز میشه
در باز شد
سوآ : "شوکه" صبر کن.سونبه تو کد رو از کجا بلد بودی..مگه اینکه مسئول خوابگاه اینو بدونه
۳ نفرو اون داخل دیدیم که صندلی و چوب کتاب دستشون بود
+اوه
×ب..ببخشید؟
÷*بالا بردن صندلی سمت سوا*
سوا : وایسا وایسا ما ادمیم (´Д` )
÷شما چجوری اومدین این تو
"تعریف کردن کل داستان"
+ خب پس اون طور که ملتفت شدم.جنابعالی کد رو از دفتر برداشتی...تو هم تو خوابگاه خواب تشریف داشتی..بعد اتفاقی همو دیدین پاشدین اومدین اینجا
سوآ : بله همینطوره
فک کنم این یارو اینجا یه رییسی چیزیه . فعلا بهتره باهاش کنار بیایم.منم که گوشام درازه(ー_ー;)
+ اون بیرون یه محشر کبراس بعد سرتونو انداختین اومدین این تو..معلوم نیس دارین دروغ میگین؟
×امم جونسوک هیونگ
جونسوک : چیه چیز بدی گفتم ؟ فک نمیکنی همه حرفاشون یه چرت محضه؟
اون یارو که فک کنم اسمش جونسوکه با چوبش زر به سینه جونگ کوک
جونسوک : هوی تو یارو با اون ماسکت..احیانا کجا بودی؟
کوک : نمیدونم یادم نیس"اهمیت ندادن"
چی گفتی فانوسا؟(゚ー゚*)
جونسوک : هوی مسخرم میکنی؟جوابمو بده
کوک :"چشم غره"
جونگ کوک تبرشو جلو صورت جونسوک اورد
جونسوک :"شوکه" هوی!
کوک : اولا چرت محض اون فیس توعه(زارت)بعدشم حالا که قیافت اینقد زاغارته لااقل جلو دهنتو بگیر(زارت پارت دو)بهت میگم یادم نمیاد بازم وراجی میکنی(زارت پارت سه)
رفتم سمت جونگ کوک تبرشو پایین اوردم
سوا : میدونم عجیبه. ولی واسه چی باید تو همچین اوضاعی دروغ بگیم ؟سونبه هم ادم بدی نیس فقد اعصابش خرابه و تند حرف میزنه..لطفا شما هم درک کنین
جونسوک :"اخم کردن"
بنظر نمیاد اروم شده باشه
سوا : شاید اول باید خودمونو معرفی کنیم...من مین سوا هستم بخش مدیریت بازرگانی
÷پ..پس خودتی سوا اونی
سوا : هوم؟
÷منم داهیون..ترم اول یه پروژه داشتیم
سوآ : همون پروژه علوم ورزشی؟
داهیون : پس یادت میاد!
سوا : ارایشتو عوض کردی برا همین نشناختمت
داهیون : "خنده" اره همه میگن ایشون اون وو اوپا بخش اموزش ریاضی و جونسوک اوپا بخش مدیریت دولتی
داهیون چشمش به جونگ کوک خورد و تعظیم کرد
داهیون : سلام سونبه.خیلی وقته ندیدمت
کوک :"بدون جواب"
سوا : مشناسیش؟
داهیون : اره جونگ کوک رو چند بار تو کلاسای هنر دیدم..موقع حضور غیاب شناختمش
پس دانشجوی دانشگاه ماست
۱۹.۸k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.