پسر عمو دختر عمو
الهی من فدات شم اینقدر خودتو ناراحت نکن بیا بشین
اینجا ببینم.
نشستم رو تخت.اونم جلوی پام زانو زد و شروع کرد با
شکمم در واقع بچم صحبت کردن.
***
خدا میدونه چقد خندیده بودم از حرفاش...
کلی مسخره بازی در میاورد و صحبت میکرد که در باز
شد و صدای جی هوپ اومد:
-میشه بیام تو
و بعد اومد داخل ..
هانا با اخم میگه:
-تو که میای داخل پس چرامیگی.میشه بیام تو
جی هوپ ابرویی بالا میندازه:
واضحه!چون بورام که عین خواهرمه!
(صداشو آرومتر میکنه وادامه میده)
تو هم که میشی زنم پس مشکلی نیست.
هانا میگه:
-کی میره این همه راهو !!کِی بهت جواب مثبت دادم که
خودم خبر ندارم؟
جیهوپ شونه ای بالا میندازه و میگه:
-چون اگه تو جواب مثبت ندی مجبور میشم از راه جونگکوک
وارد شم و بزور...
هانا نذاشت حرفشو ادامه بده و دمپایی رو فرشی منو
برداشت به سمتش پرت کرد که جی هوپ جا خالی داد اما یه
دست اونو از پشت گرفت.
جونگکوک با اخم دمپایی رو میکوبونه تو سرِ جیهوپ و میگه:
به جای اینکه مراقبِ بچم باشی داری کاری میکنی
بترسه؟
جیهوپ سرشو میماله و میگه:
-به من چه؟!خواهرزنت پرت کرد.
هانا میگه:
-عهه خب اذیت کرد دیگه جونگ کوک
جونگکوک خیلی جدی گوش جیهوپ رو میگیره و با عصبانیت
میگه:
-یکبار دیگه هانا رو اذیت کنی من میدونم با تو .
یه سرفه کردمو گفتم:
-کی گفته جیهوپ هانا رو اذیت کرد ولش کن ببینم کشتیش
عموی بچمو.
جیهوپ میگه:
خداروشکر تو هستی این خواهرت و شوهرت دارن
سرمو شیره میمالن..
خندیدمو با یه چشمک میگم:
-حواسم بهت هست.
جونگکوک با اخم میگه:
-نیاز نیست تو حواست به جیهوپ باشه حواست به بچم
باشه..
با اخم میگم:
-بچه منم هست.
چشم غره میزنه و آروم میگه:
-من چی میگم اون چی میگه.
اینجا ببینم.
نشستم رو تخت.اونم جلوی پام زانو زد و شروع کرد با
شکمم در واقع بچم صحبت کردن.
***
خدا میدونه چقد خندیده بودم از حرفاش...
کلی مسخره بازی در میاورد و صحبت میکرد که در باز
شد و صدای جی هوپ اومد:
-میشه بیام تو
و بعد اومد داخل ..
هانا با اخم میگه:
-تو که میای داخل پس چرامیگی.میشه بیام تو
جی هوپ ابرویی بالا میندازه:
واضحه!چون بورام که عین خواهرمه!
(صداشو آرومتر میکنه وادامه میده)
تو هم که میشی زنم پس مشکلی نیست.
هانا میگه:
-کی میره این همه راهو !!کِی بهت جواب مثبت دادم که
خودم خبر ندارم؟
جیهوپ شونه ای بالا میندازه و میگه:
-چون اگه تو جواب مثبت ندی مجبور میشم از راه جونگکوک
وارد شم و بزور...
هانا نذاشت حرفشو ادامه بده و دمپایی رو فرشی منو
برداشت به سمتش پرت کرد که جی هوپ جا خالی داد اما یه
دست اونو از پشت گرفت.
جونگکوک با اخم دمپایی رو میکوبونه تو سرِ جیهوپ و میگه:
به جای اینکه مراقبِ بچم باشی داری کاری میکنی
بترسه؟
جیهوپ سرشو میماله و میگه:
-به من چه؟!خواهرزنت پرت کرد.
هانا میگه:
-عهه خب اذیت کرد دیگه جونگ کوک
جونگکوک خیلی جدی گوش جیهوپ رو میگیره و با عصبانیت
میگه:
-یکبار دیگه هانا رو اذیت کنی من میدونم با تو .
یه سرفه کردمو گفتم:
-کی گفته جیهوپ هانا رو اذیت کرد ولش کن ببینم کشتیش
عموی بچمو.
جیهوپ میگه:
خداروشکر تو هستی این خواهرت و شوهرت دارن
سرمو شیره میمالن..
خندیدمو با یه چشمک میگم:
-حواسم بهت هست.
جونگکوک با اخم میگه:
-نیاز نیست تو حواست به جیهوپ باشه حواست به بچم
باشه..
با اخم میگم:
-بچه منم هست.
چشم غره میزنه و آروم میگه:
-من چی میگم اون چی میگه.
۲.۳k
۰۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.