فیک کوک ( اعتماد)ادامه پارت۵

از زبان ا/ت
گفت : تو چند روز مهمون ما می مونی
چشمام رو تا ته باز کردم و گفتم : چه غلطا تو چی فکر کردی اصلا کی هستی ؟
با توجه به قیافه زیباش نزدیک ۳۰ سال میشد چی دارم میگم بیخیال
گفت : حالا که میخوای بدونی میگم مین هو هستم..
مین هو دیگه کیه ؟ دوست داشتم بگم مین هو کدوم خریه ولی باید مودب باشم گفتم : خب جناب مین هو نه من تورو میشناسم نه تو منو بهتره دست از سرم برداری برگشتم برم که نگهبانا جلوم ظاهر شدن سره جام میخکوب شدم
صدای خندش رو مخ بود گفت : من نمیزارم کیم ا/ت به همین راحتی پاش رو از اینجا بزاره بیرون..
برگشتم سمتش میدونستم بازی برای منم دیگه شروع شده پس باید نم پس ندم
گفتم : چی میخوای ؟
بدون مکث گفت : امضات رو می‌خوام..
خودمو زدم به اون راه و گفتم : کدوم امضا.. میخوای چیکار امضای منو به چه دردت میخوره؟
گفت : ای خدا یعنی تو نمیدونی خودتو نزن به اون راه نخوای کاری که میگم رو انجام بدی با زور ازت میگیرمش گرفتی ؟
نترس ا/ت نترس تو با شجاعت پات رو گذاشتی توی این کشور پس نباید به همین زودیا جا بزنی گفتم : من نه به تو نه به کسه دیگه ای امضا نمیدم حالا هرکاری میخوای بکن
خودمم از لحن حرف زدن محکمم خوشم اومد
گفت : خیلی خب از یه راه دیگه وارد میشم
به نگهبان ها اشاره کرد و گفت : ببرینش