°• ᴅʀᴀᴡɪɴɢ ɪɴ ʙʟᴏᴏᴅ •°
°• ᴅʀᴀᴡɪɴɢ ɪɴ ʙʟᴏᴏᴅ •°
ₚ₅
با برخورد بدنم بر زمین سفت و سرد دردم گرفت و به صورت ترسناک و عصبی پسر مو مشکی نگاه کردم ..اون واقعا ترسناک به نظر میرسید...با صدای لرزان لب زدم: چرا منو دزدیدی؟
با شنیدن حرفم نزدیکم شد و چونم رو گرفت و گفت: تو هم از خون پدرتی دیگه درسته؟تا وقتی که خون کثیف بابات تو رگاته تو هم باید مثل زجر هایی که پدرت برای مادرم میداد بکشی..
با شنیدن حرفاش اشکایم بیشتر و بیشتر شد،با دستانم اشک هایم رو پاک کردم با لحن نسبتا بلندی لب زدم: پدر من هیچ کاری نکرده
با شنیدن حرفم دستان بزرگ و کشیده اش رو در داخل موهایم قرار داد و به صورت وحشیانه ای موهایم رو کشید
هیونجین: پس تو خبر نداری که پدرت چه مرد عوضی بود
از شدت درد موهام صورتم جمع شده بود و ترس شدیدی وارد بدنم شده بود و بدنم شروع به لرزیدن کرده بود
موهایم را با خشم ول کرد و دوباره به زمین سفت برخورد کردم و اهی در لبایم نمایان شد با چشمای اشکی به صورت ترسناکش نگاه کردم
_تا وقتی که اینجایی بهت زجر میدم لی فیلیکس
به سمت کمد مشکی رنگش رفت و از داخل کمد....
____________
لالالالالا
پارت بعدی رو نموخوام بزارم😁
ₚ₅
با برخورد بدنم بر زمین سفت و سرد دردم گرفت و به صورت ترسناک و عصبی پسر مو مشکی نگاه کردم ..اون واقعا ترسناک به نظر میرسید...با صدای لرزان لب زدم: چرا منو دزدیدی؟
با شنیدن حرفم نزدیکم شد و چونم رو گرفت و گفت: تو هم از خون پدرتی دیگه درسته؟تا وقتی که خون کثیف بابات تو رگاته تو هم باید مثل زجر هایی که پدرت برای مادرم میداد بکشی..
با شنیدن حرفاش اشکایم بیشتر و بیشتر شد،با دستانم اشک هایم رو پاک کردم با لحن نسبتا بلندی لب زدم: پدر من هیچ کاری نکرده
با شنیدن حرفم دستان بزرگ و کشیده اش رو در داخل موهایم قرار داد و به صورت وحشیانه ای موهایم رو کشید
هیونجین: پس تو خبر نداری که پدرت چه مرد عوضی بود
از شدت درد موهام صورتم جمع شده بود و ترس شدیدی وارد بدنم شده بود و بدنم شروع به لرزیدن کرده بود
موهایم را با خشم ول کرد و دوباره به زمین سفت برخورد کردم و اهی در لبایم نمایان شد با چشمای اشکی به صورت ترسناکش نگاه کردم
_تا وقتی که اینجایی بهت زجر میدم لی فیلیکس
به سمت کمد مشکی رنگش رفت و از داخل کمد....
____________
لالالالالا
پارت بعدی رو نموخوام بزارم😁
۲.۱k
۲۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.