تلسم تنجیکوP¹
صدای گنجشکایی که پشت پنجرهی خونه بیقراری میکردن اجازه نمیداد تا درست و حسابی بخابی مجبور شدی چشماتو باز کنی و از خابیدن دل بکنی...
که یهو صدای مردونه ای رو شنیدی: هوی توگا...بلند شو باید بریم...
ویوو ا/ت
از رو تختم پاشدم
تو ذهنم گفتم : هااا...توگا کدوم خریه؟؟این مردک...چی؟؟؟این که توایس تو مای هیرو آکادمی بوددددد
مث بز پاشدم رفتم جلو آینه
دستمو کردم تو حلقم و سمت راست دهنمو کشیدم
_هننننن...من توگاا شدممم...
توایس تند تند پلک میزنه مثل اینکه هنگ کرده
(علامت تو _ علامت توایس =)
=توگا چته؟؟
عه راستی من توگا شدم باید سعی کنم مثل اون رفتار کنم که شک نکنن
دستامو پشت سرم به هم گره دادم و روی پای راستم وایسادم و پای چپمو بردم عقب و بدنمو سمت راست کج کردم
شتتتت چقد سختههه فک کنم الان چپه شم و بیوفتم...توگاااععع کجایی که الان بدنتو بگا میدم...
عهههه نیوفتادم جیگیلییی باح باح من قدرتمندممم
لبخند دندون نمایی میزنم
-هیچییی من عالیم
=پس راه بیوفت که باید بریم
پامو زمین میزارم و صاف وایمیسم و سرمو به سمت راست کج میکنمو انگشتمو نزدیک چونم قرار میدم
جیگیلیییی چقددد باحاللل مث توگاااا شددددد
_کجااا؟؟
=نمیدونم شیگاراکی گفت که باید بریم مخفیگاه
صاف وایمیسم
-باشههه
دنبالش راه میوفتم...اینا چقد محتاطنااا هی از کوچه پس کوچه میرن
وایسا اصلا من چه گوهی خوردم که اومدم تو بدن توگا؟؟؟واییییی عررر یعنی الان کراشششش اعظمم دابیییی و باکوگو و شیگاراکییی هستنننن....عررررر...اهم از بحث دور شدم خببب بزا مرور کنم...
اول که رفتم اون مدرسه ی کوفتی و درسو خوندم اه...از مدرسه بگذریم...نه ببین ا/ت همه ی جزئیات مهمه...خب...درس ریاضی رو با اعداد منها تموم کردیم و بعد رفتیم حیاط...مثل همیشه دوتا از دوستام گیر داده بودن که من دوست صمیمی تو هستم و دستامو میکشیدن منم با لگدی بهشون حالی دادم...خوببب...بعد رفتیم کلاس فارسی و معلم برامون از فلسفه گف...بعدم مدرسه تموم شد هعی...هیچ گوهی تو مدرسه نخوردم کععع...بزا ببینم...ام رفتم خونه بعدشم کپیدم تا ساعت ۹ بعدش هم تا ۳ با رفیقم کصشر گفتیم بعدم باز کپیدم تا الان بیدار شدم اهههههه من که کارای هر دوشنبمو کردممم..اصن دیروز دوشنبه بود؟؟امشب چن شنبس؟؟خاککک اصلا الان صبههه بعد میگم امشب...
=هوی توگا کجا صیر میکنی؟؟رسیدیم
سرمو تکون دادم تا این فکرا از ذهنم بپره و رفتیم تو...
که یهو صدای مردونه ای رو شنیدی: هوی توگا...بلند شو باید بریم...
ویوو ا/ت
از رو تختم پاشدم
تو ذهنم گفتم : هااا...توگا کدوم خریه؟؟این مردک...چی؟؟؟این که توایس تو مای هیرو آکادمی بوددددد
مث بز پاشدم رفتم جلو آینه
دستمو کردم تو حلقم و سمت راست دهنمو کشیدم
_هننننن...من توگاا شدممم...
توایس تند تند پلک میزنه مثل اینکه هنگ کرده
(علامت تو _ علامت توایس =)
=توگا چته؟؟
عه راستی من توگا شدم باید سعی کنم مثل اون رفتار کنم که شک نکنن
دستامو پشت سرم به هم گره دادم و روی پای راستم وایسادم و پای چپمو بردم عقب و بدنمو سمت راست کج کردم
شتتتت چقد سختههه فک کنم الان چپه شم و بیوفتم...توگاااععع کجایی که الان بدنتو بگا میدم...
عهههه نیوفتادم جیگیلییی باح باح من قدرتمندممم
لبخند دندون نمایی میزنم
-هیچییی من عالیم
=پس راه بیوفت که باید بریم
پامو زمین میزارم و صاف وایمیسم و سرمو به سمت راست کج میکنمو انگشتمو نزدیک چونم قرار میدم
جیگیلیییی چقددد باحاللل مث توگاااا شددددد
_کجااا؟؟
=نمیدونم شیگاراکی گفت که باید بریم مخفیگاه
صاف وایمیسم
-باشههه
دنبالش راه میوفتم...اینا چقد محتاطنااا هی از کوچه پس کوچه میرن
وایسا اصلا من چه گوهی خوردم که اومدم تو بدن توگا؟؟؟واییییی عررر یعنی الان کراشششش اعظمم دابیییی و باکوگو و شیگاراکییی هستنننن....عررررر...اهم از بحث دور شدم خببب بزا مرور کنم...
اول که رفتم اون مدرسه ی کوفتی و درسو خوندم اه...از مدرسه بگذریم...نه ببین ا/ت همه ی جزئیات مهمه...خب...درس ریاضی رو با اعداد منها تموم کردیم و بعد رفتیم حیاط...مثل همیشه دوتا از دوستام گیر داده بودن که من دوست صمیمی تو هستم و دستامو میکشیدن منم با لگدی بهشون حالی دادم...خوببب...بعد رفتیم کلاس فارسی و معلم برامون از فلسفه گف...بعدم مدرسه تموم شد هعی...هیچ گوهی تو مدرسه نخوردم کععع...بزا ببینم...ام رفتم خونه بعدشم کپیدم تا ساعت ۹ بعدش هم تا ۳ با رفیقم کصشر گفتیم بعدم باز کپیدم تا الان بیدار شدم اهههههه من که کارای هر دوشنبمو کردممم..اصن دیروز دوشنبه بود؟؟امشب چن شنبس؟؟خاککک اصلا الان صبههه بعد میگم امشب...
=هوی توگا کجا صیر میکنی؟؟رسیدیم
سرمو تکون دادم تا این فکرا از ذهنم بپره و رفتیم تو...
۴.۴k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.